معرفی و دانلود کتاب پایان دروغ‌ها: جایی برای پنهان شدن نیست

معرفی کتاب پایان دروغ‌ها: جایی برای پنهان شدن نیست

کتاب پایان دروغ‌ها به قلم اندرو برت، رمانی جذاب و خواندنی است که داستان زوجی به نام کریس و بکی را روایت می‌کند. آن‌ها نقشه یک کلاهبرداری را طراحی کردند و همه جوانب را سنجیدند تا از شر مشکلات‌شان رهایی یابند اما در نهایت خودشان قربانی می‌شوند.

درباره کتاب پایان دروغ‌ها:

اندرو برت (Andrew Barrett) در یک تریلر نفس‌گیر و هیجان‌انگیز جنایی شما را با خود همراه می‌کند. کتاب پایان دروغ‌ها (The End of Lies) از عناصر داستان‌نویسی متعددی برای خلق فضای وحشت‌انگیز استفاده کرده است. برای مثال، یکی از ویژگی‌های شاخص این داستان، ضرباهنگ تند متن است که به فضای پر تنش و هیجان‌انگیز آن به لحاظ ساختاری کمک شایانی کرده است. در این سبک داستان‌ها به راستی هنر نویسنده مورد قضاوت قرار می‌گیرد؛ زیرا هیچ عنصر دیگری غیر از واژگان برای ایجاد حس ترس و وحشت به کمک او نمی‌آید.

خلاصه داستان پایان دروغ‌ها:

خانه آشفته است! یک غریبه به خانه بکی آمده و تمام وسایل را بر هم ریخته. گویی در جستجوی چیزی بوده که نیافته... بکی در همین میان با جسد خونین همسرش در اتاق نشیمن مواجه می‌شود!

بکیِ هراسان و اندوهگین به زودی درمی‌یابد که آن‌ها برای یافتن چیزی به خانه‌اش یورش برده بودند و احتمالا همسرش، کریس نیز می‌دانسته آن چیز کجاست اما از دادن آن ممانعت کرده و به قتل رسیده. بکی اکنون هفت روز فرصت دارد، چیزی را که کریس پنهان کرده بود بیابد و به آنها بدهد. در غیر این صورت خودش نیز به سرنوشت کریس دچار خواهد شد.

مدت‌ها پیش از این حادثه، بکی و کریس برای فرار از منطقه شمالی انگلستان، نقشه‌ای را ترتیب داده بودند که با حیله، مشکل‌شان را حل و در مکانی امن روزگار بازنشستگی‌شان را بگذرانند؛ غافل از این که خود طعمه‌ای بیش نبودند!

نکوداشت‌های کتاب پایان دروغ‌ها:

- بی‌شک، پس از مطالعه این کتاب اندرو برت به فهرست نویسندگان مورد علاقه‌تان افزوده می‌شود. (کیت نابل)
- این رمان تعلیقات داستانی فراوانی دارد که شما را تا آخرین لحظه به فکر کردن و حدس زدن وامی‌دارد. (جو ترنر)
- از مطالعه این کتاب کاملا لذت بردم و حتی یک لحظه هم پیش نیامد که از خواندنش خسته شوم. (آمریکن کریتیکس)

خواندن کتاب پایان دروغ‌ها به چه کسانی پیشنهاد می‌شود؟

اگر در جستجوی یک داستان نفس‌گیر و به‌یادماندنی هستید که تا مدت‌ها حوادث و شخصیت‌های آن در ذهن‌‎‎تان نقش ببندد، رمان بی‌نظیر پایان دروغ‌ها را از دست ندهید.

در بخشی از کتاب پایان دروغ‌ها می‌خوانیم:

یکی از آن آقایان، با مهربانی سیگاری به من تعارف کرد. سیگار را گرفتم، اما با بی‌ادبی، غرق در افکار خودم شدم. البته عمدی نبود. گه‌گاهی نیز سرم را تکان می‌دادم. امیدوار بودم که بجا تکان داده باشم. اما ظاهراً درست نبود، چون پس از مدتی، بدون خداحافظی از آنجا رفتند.

توی مغزم صدایی می‌شنیدم، اما واقعی نبود. اینجا، بیرون از ذهنم، خیلی شلوغ است. موسیقی و صدای رفت‌و‌آمد، اما درون ذهنم پر از صدا و یادآوری خاطره‌هاست. گاهی من و کریس به اینجا می‌آمدیم. راه می‌رفتیم، سفر می‌رفتیم و کلی لذت می‌بردیم.

پیش از آنکه متوجه شوم، دوباره اشک‌هایم جاری شد. بغض گلویم را می‌فشرد و دلم می‌خواست از ته دل فریاد بکشم. چرا هروقت به یاد او می‌افتم نمی‌توانم جلوی اشک‌هایم را بگیرم؟ دلم برای او خیلی تنگ شده است. یک ماه پیش با او دربارۀ این جرمی که در حال بررسی و تعقیب آن بود، حرف زدیم. همان روز اسم سویج را آورد. ای کاش آن‌قدر دربارۀ خواب راحت پافشاری می‌کردم تا وارد این ماجرا نشویم.

اگر این معامله طبق نقشه نیز پیش برود، هرگز نمی‌توانم خواب راحتی بکنم.

یک خودروی رنجروز مشکی را دیدم که جلوی هتل کوئینز ایستاد. چرا تعجب نکردم؟ آدم خلافکار تا امروز توی تلویزیون دیده بودم. سیگار را گوشه‌ای پرت و خودم را جمع‌و‌جور کردم. او به سمتم می‌آمد. یک مرد دیگر از ماشین پیاده شد و به سمت ورودی خیابان نیواستیشن رفت.

کف دستم خیس عرق بود. دستم‌هایم را زیر بغلم پنهان کرده بودم و گوشت آنجا را نیشگون می‌گرفتم. می‌کوشیدم خودم را آرام جلوه بدهم.