معرفی و دانلود کتاب پسران کلاغ: کتاب اول

معرفی کتاب پسران کلاغ: کتاب اول

کتاب پسران کلاغ: کتاب اول به قلمِ مگی استیف واتر خوانندگان نوجوان را به دنیایی خیالی و ماورایی در شهر هنریتا می‌برد و به تماشای سرنوشتِ دختری به نام بلو سارجنت دعوت می‌کند. در تقدیرِ بلو اینطور آمده که او زمانی که عشق واقعی‌اش را بیابد، با بوسه‌اش سبب مرگ او می‌شود. بلو هرکاری می‌کند تا از عاشق شدن جلوگیری کند، اما ورودِ خاله‌ی ناتنی‌اش به شهر، خبر از اتفاقات پیش‌بینی‌نشده‌ای می‌دهد. این رمان تابه‌حال نامزد جوایز زیادی شده که از آن جمله می‌توان به جایزه‌ی گودریدز و مدال اندرو کارنگی اشاره کرد.

درباره‌ی کتاب پسران کلاغ: کتاب اول

کتاب پسران کلاغ: کتاب اول (The Raven Boys) به قلم مگی استیف واتر (Maggie Stiefvater) داستان فانتزی و خیالیِ خانواده‌ای را در شهری کوچک روایت می‌کند. زنانِ این خانواده اهلِ پیشگویی‌های مبهم اما درستی هستند. همه‌ی اهالی شهر آن‌ها را قبول دارند و سال‌هاست آینده‌ی خود را در دستانِ این زنانِ فالگیر جست‌وجو می‌کنند. یکی از قدیمی‌ترین پیشگویی‌ها راجع‌به دخترِ خانواده، بلو سارجنت، است. از زمانی که بلو یک کودکِ شش‌ساله بود، این پیش‌بینی صورت گرفت و تا نوجوانیِ او، همچنان همه متفق‌القول هستند که این طالع‌بینی به حقیقت می‌پیوندد. نویسنده این داستان اسرارآمیز را در فضایی غریب و سرد روایت می‌کند و نوع جدیدی از وحشت و هیجان را به مخاطبان نوجوان می‌نمایاند.

تمام پیشگویی‌ها به‌طور غیرقابل‌توضیحی به یک نتیجه می‌رسند، تمام آن‌ها در زبان‌های فالگیری مختلف هم‌عقیده‌اند که اگر بلو سارجنت عشق حقیقی خودش را ببوسد، عشق او خواهد مرد. پیش‌بینی‌هایی که در خانه‌ی پلاک ۳۰۰ فاکس وی در شهر کوچکِ هنریتا صورت می‌گیرند، با اینکه گنگ و نامشخص‌اند، اما درستی‌شان بدیهی است. مائورا، مادرِ بلو سارجنت، خواب‌ دیده بود که مچ دست او در روز اول مدرسه می‌شکند و شکست، خاله جیمی‌اش پیش‌بینی کرد که اظهارنامه‌ی مالیاتی مائورا ده دلار می‌شود و دخترخاله‌ی بزرگ‌ترش همیشه چند دقیقه قبل از پخش آهنگ موردعلاقه‌اش از رادیو، آن را زمزمه می‌کرد. پس هیچ شکی باقی نمی‌ماند که قرار است بلو عشق واقعی‌اش را با یک بوسه بکشد. با ‌وجود این، از این قصه مدت زیادی می‌گذرد و گویی قدرتش را از دست ‌داده است. چراکه در گذشته تصور بلوی شش‌ساله‌ی عاشق، بسیار دورازذهن و تخیلی بود و حالا در شانزده‌سالگی، بلو تصمیم گرفته که هرگز عاشق نشود! بنابراین، این آینده‌بینی به ظاهرْ اهمیتش را از دست داده. اما وقتی خاله‌ی ناتنی‌اش، نیو، به شهر کوچکشان هنریتا می‌آید، این باور تغییر می‌کند. نیو که تابه‌حال بلو را ندیده، به محض اینکه از راه می‌رسد، می‌گوید: «تو دختر مائورایی، تو امسال عاشق می‌شی.»

این جمله برای بلو که سال‌هاست از ترسِ به وقع پیوستنِ سرنوشتش، عشق را انکار می‌کند، خبر نحسی است و ماجراهای هیجان‌انگیزِ جدیدی را آغاز می‌کند. انتشارات طلوع ققنوس این کتاب را با ترجمه‌ی زهرا لاری منتشر کرده است.

جوایز و افتخارات کتاب پسران کلاغ: کتاب اول

• بهترین کتاب سالِ نشریه‌ی پابلیشرز ویکلی؛
• نامزد جایزه‌ی برام استوکر برای بهترین رمان نوجوان (2012)؛
• نامزد جایزه‌ی گودریدز برای بهترین رمان علمی و تخیلی نوجوان (2012)؛
• نامزد جایزه‌ی کتاب نوجوان رود آیلند (2015)؛
• نامزد مدال اندرو کارنگی (2014)؛
• نامزد جایزه‌ی Mythopoeic Fantasy (2017)؛
• نامزد جایزه‌ی کتاب نوجوان Milwaukee County (2014)؛
• برنده‌ی جایزه‌ی The Inky Awards (2013)؛
• نامزد جایزه‌ی لینکلن (2015).

نکوداشت‌های کتاب پسران کلاغ: کتاب اول

• یک رمان ماورالطبیعه با ترکیبی از عشق، اسطوره و وحشت. (لس آنجلس تایمز)
• رمانی خواندنی که به‌طور همزمان پیچیده و ساده است. (Kirkus Reviews)
• مگی استیف واتر با طرحِ غافلگیری‌های پی‌درپی، کتاب پسران کلاغ را به یک خیال‌پردازیِ شگفت‌انگیز بدل می‌کند. (بوک لیست)

کتاب پسران کلاغ: کتاب اول برای چه کسانی مناسب است؟

رمان پسران کلاغ برای نوجوانان و بزرگسالانِ علاقه‌مند به رمان‌های فانتزی و ماورالطبیعه، هیجانِ زیادی خواهد داشت.

در بخشی از کتاب پسران کلاغ: کتاب اول می‌خوانیم

دسته‌ی کوچک ماهی‌ها، به‌سرعت حرکت کردند و به‌طرف سرپناه جهیدند، اما قبل از آن بلو دید که همه‌ی آن‌ها نقره‌ای و قرمز بودند. نه کمی قرمز، بلکه قرمز روشن، قرمز غروب آفتاب، قرمز مثل یک رویا. گویی که هیچ‌وقت رنگ دیگری نبودند.

بلو گفت: «من نمی‌فهمم.» اگرچه، دردی درونش وجود داشت، گویی که فهمیده بود، اما نمی‌توانست افکارش را جمع کند و آن را بیان کند. احساس می‌کرد بخشی از رویایی بود که در این مکان می‌دید، یا این مکان بخشی از رویای او بود. «منم نمی‌فهمم.»

با صدایی که از طرف چپشان آمد، هر دو هم‌زمان سرشان را برگرداندند. بلو پرسید: «آدام بود؟» عجیب به نظر می‌رسید که باید می‌پرسید، اما هیچ‌چیز کاملاً قطعی نبود.

دوباره صدای آدام را شنیدند، این بار واضح‌تر. او و رونان آن طرف حوضچه ایستاده بودند. درست پشت سر آدام، یک درخت بلوط بود. حفره‌ی پوسیده‌ی سیاهی در تنه‌ی آن وجود داشت. تصویر آدام و درخت درون حوضچه‌ی مقابلش افتاده بود و انعکاس آن‌ها، سردتر و دورتر از واقعیت بود.