معرفی و دانلود کتاب صوتی دوستی

معرفی کتاب صوتی دوستی

به راستی مفهوم عشق و رفاقت در زندگی به چه معناست؟ کتاب صوتی دوستی نوشته‌ی رز تریمین که از سری مجموعه تکه‌های نیک به شمار می‌رود، برگزیده‌ای از کتاب‌های بازسازی و سونات گوستاو از همین نویسنده است و موضوع محوری آن درباره کیفیت و چیستی دوستی میان انسان‌هاست.

درباره کتاب صوتی دوستی

راز دوستی حقیقی چیست؟ آیا واقعا رابطه دوستانه درجه‌ای کمرنگ‌تر از عشق است یا امری عمیق‌تر و مهم‌تر؟ چگونه می‌توان مرز میان این دو را تشخیص داد؟ رز تریمین در کتاب دوستی (Friendship: Vintage Minis) به جنس رفاقت چهار دوست می‌پردازد. او در این کتاب تاثیرگذار و پرشور، پیچیدگی‌های روابط انسانی را به نمایش می‌گذارد و روایتی از دوستی میان رابرت مریول و جان پیرس و دوستی میان گوستاو پرل و آنتون زوئیبل را ارائه می‌دهد.

به عقیده نویسنده، وقتی میان انسان‌ها یک رابطه دوستانه عمیق شکل می‌گیرد، خصوصیاتی همچون مهربانی، فداکاری و بخشندگی در درون آدمی نقش می‌بندد و به سلامت جسم و روح نیز کمک می‌کند. به همین خاطر رز تریمین این موضوع را سوژه دو کتاب خود قرار داده و حالا شما می‌توانید هردوی آن‌ها را در قالب یک اثر واحد بشنوید و ضمن گوش سپردن به قصه‌ای دوست داشتنی، آموزه‌های بسیاری نیز از آن بیاموزید.

کتاب صوتی دوستی برای چه کسانی مناسب است؟

علاقه‌مندان به ادبیات انگلستان و روایت‌های تامل‌برانگیز از شنیدن کتاب صوتی دوستی لذت خواهند برد.

درباره مجموعه کتاب تکه‌های نیک

این مجموعه تلاش دارد تا اطلاعات مختصری در خصوص آثار ادبی مهم و نویسندگان بزرگ ارائه دهد.

رز تریمین را بیشتر بشناسیم

این نویسنده انگلیسی از جمله داستان‌نویسانی‌ست که تاکنون جوایز و افتخارات مختلفی همچون جایزه اورنج، زنان بیلیس، رمان سال ویتبرد، فمینا و ... را کسب کرده است. به‌علاوه اولین رمان رز تریمین (Rose Tremain) نیز موفق شد در فهرست نهایی جایزه بوکر قرار بگیرد.

تریمین پیش از آنکه نویسنده‌ای تمام‌وقت شود، به حرفه‌هایی چون نمونه‌خوانی، معلمی مدرسه‌ی ابتدایی پسرانه و ویراستاری مشغول بود. اولین رمان او در 1976 به چاپ رسید و بعد از آن سیزده رمان دیگر، پنج مجموعه‌ی داستان کوتاه و یک شرح‌ حال با عنوان رُزی از وی چاپ شده است.

در بخشی از کتاب صوتی دوستی می‌شنویم

از آنجایی که آخرین تصویری که از پیرز دیده بودم، سوار بر قاطری خالدار بود دیگر زیاد به او فکر نمی‌کردم. او حماقت‌های من را دوست نداشت یا از آن‌ها چشم‌پوشی نمی‌کرد. رفتار من نسبت به سلیا او را از شرم به گریه می‌انداخت. بنابراین فکر کردن به او راحت نبود. درحالیکه هم‌زمان دلیلی برای خجالت و اندوه به او می‌دادم.

حالا که از زندگی سلیا بیرون آمده بودم و می‌دانستم به زودی دانسوز را به مقصد فنز زین می‌کنم، یک بار دیگر می‌توانستم چهره‌ی رنگ‌پریده‌ی او را جلوی چشمان ذهنم تصور کنم. این چهره برایم بسیار عزیز است. ولی در عین حال به یک اندازه در من حس اندوه، عصبانیت و لطافت ایجاد می‌کند.

فهرست مطالب کتاب صوتی