- از: داوود امیریان
- راوی: فرزاد محمدی
- ناشر صوتی: انتشارات سوره مهر
برای دانلود قانونی کتاب صوتی Mr Mayor (آقای شهردار) و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان دانلود کنید.
معرفی کتاب صوتی Mr Mayor (آقای شهردار)
کتاب صوتی Mr Mayor (آقای شهردار) نوشتهی داوود امیریان، اولین جلد از مجموعه قصهی فرماندهان است که به روایت زندگی و شهادت مهدی باکری، سردار بزرگ 8 سال دفاع مقدس میپردازد. این کتاب به زبان انگلیسی با صدای فرزاد محمدی روایت میشود.
داوود امیریان در بخش ابتدایی کتاب گزارشی از زمان و محل تولد، کودکی، نوجوانی، جوانی، تحصیلات عالی، مبارزات انقلابی، قبول وظایف مهم اجتماعی و نظامی و در نهایت شهادت مهدی باکری ارائه میکند و سپس به روایت داستانها میپردازد. او در این اثر از اندکی طنز در داستانها و شخصیتها استفاده کرده که به شیرینی داستانها افزوده و موجب جذابیت این اثر شده است.
نویسنده در داستانهای کوتاه و جذاب این اثر شخصیت رئوف، دلسوز، وظیفهشناس و مسئولیتپذیر باکری را در دوران مختلف زندگیاش به نمایش میگذارد، از زمانی که در جوانی، در زمستان و سرمای شدید، کت خود را به نوجوان یتیمی به نام ایوب میدهد و به همین خاطر سرمای بدی میخورد و در بستر بیماری میافتد. از شجاعت او در مبارزات انقلابی در سالها و ماههای آخر انقلاب، از زمانی که او شهردار بوده و لباس یک کارگر عملیات آسفالت را میپوشد تا در کنار آنها کار کند و سختیهای کارگران را از نزدیک ببیند، سپس به سمت جنگ و دفاع مقدس میرود و رشادتها و لحظهی شهادت باکری را شرح میدهد.
امیریان در این کتاب خاطرات زیبا و آموزندهای را برای کشف شخصیت شهید مهدی باکری، فرمانده لشکر عاشورا روایت میکند که در سال 1363 و در عملیات بدر به شهادت رسید.
در قسمتی از کتاب صوتی Mr Mayor (آقای شهردار) میشنویم:
کاظم، نگاهی به اطراف انداخت. همه جا را سیاه میدید. عینک دودیاش را برداشت. کلاه کشی تا ابروانش پایین آمده بود. یقه پالتویش را بالا داد و دوباره با دقت و ریزبینی، اطراف را از چشم گذراند. سر کوچه، چند پسربچه فوتبال بازی میکردند. روی پشت بام چند خانه آن طرفتر، جوانکی چشم به آسمان دوخته بود و سوت میزد و از دیدن کفترهای در حال پروازش لذت می برد. کاظم سه بار شاسی زنگ خانه را زد. بعد رفت و عقب ایستاد. پرده پنجره طبقه دوم که رو به کوچه بود، کنار رفت. مهدی دست تکان داد. کاظم، عینکش را به چشم زد؛ یعنی اوضاع آرام است. لحظهای بعد، در باز شد و کاظم وارد خانه شد. پیرزن صاحبخانه در حیاط رخت می شست. کاظم سلام کرد. پیرزن گفت: «سلام اکبر جان. پسرم، داروهایم را گرفتی؟». کاظم جلو رفت. از جیب پالتویش، کیسهای پر از قرص و شربت درآورد، به دست پیرزن داد و گفت: «مگر می شود یادم برود آباجان؟ حالت چطور است؟»

فهرست مطالب
راهنمای دانلود کتاب صوتی Mr Mayor (آقای شهردار)
برای دانلود کتاب صوتی Mr Mayor (آقای شهردار) و دسترسی قانونی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را نصب کنید.

نظرات کتاب صوتی Mr Mayor (آقای شهردار)
