معرفی و دانلود کتاب آن سوی رودخانه، زیر درختان

معرفی کتاب آن سوی رودخانه، زیر درختان

کتاب آن سوی رودخانه، زیر درختان را یکی از شخصی‌ترین آثار ارنست همینگوی می‌دانند. این رمان که آخرین کتاب او نیز به‌شمار می‌رود، زندگی سرهنگی به نام ریچارد کنتول را به تصویر می‌کشد که خاطراتش را از روزهای جنگ جهانی اول در ایتالیا، برای معشوقه‌ی جوانش نقل می‌کند. این رمان در رتبه‌ی آثار پرفروش نیویورک تایمز جای دارد.

درباره‌ی کتاب آن سوی رودخانه، زیر درختان

کتاب آن سوی رودخانه، زیر درختان (Across the River and into the Trees) اثر ارنست همینگوی (Ernest Hemingway) پیرامون زندگی سرهنگی به نام ریچارد کنتول، جریان دارد که در طول جنگ جهانی اول در ایتالیا مشغول به خدمت بوده و حالا در روزهای پایانی جنگ جهانی دوم در ونیز، معشوقه‌ای بسیار جوان‌تر از خود را می‌یابد؛ کسی که می‌تواند از خاطرات دردناکش برای او حرف بزند. ریچارد از بیماری قلبی لاعلاجی رنج می‌برد و با آسیب‌های روحی ناشی از جنگ دست‌وپنجه نرم می‌کند. عمده‌ی بخش‌های رمان فلش‌بک‌هایی هستند که به جزئیات زندگی ریچارد در دوران جنگ جهانی اول می‌پردازد.

ارنست همینگوی در نوشتن این رمان از زندگی شخصی خود و سفرش به ایتالیا و دل بستن به زنی ایتالیایی بسیار تأثیر گرفته است. اما چیزی که بیش از همه بدان می‌پردازد، مرگ و نحوه‌ی مواجهه با آن است. با آنکه رمان آن سوی رودخانه، زیر درختان، پس از انتشار با نقدهای خوبی روبه‌رو نشد، اما چند سال بعد در میان آثار پرفروش نشریه‌ی نیویورک تایمز جای گرفت.

فصل اول کتاب آن سوی رودخانه، زیر درختان در حالی آغاز می‌شود که ریچارد کنتول در حال شکار اردکی در تالاب مورانوست و جنگ جهانی دوم روزهای پایانی‌اش را پشت‌سر می‌گذارد. شروع فصل دوم با آشنایی ریچارد با دختری هجده‌ساله به نام رناتا و فلش‌بک‌هایی به گذشته همراه است؛ ارنست همینگوی از دوران خدمت ریچارد در ارتش ایتالیا تا پیوستنش به ارتش آمریکا و ارتقا به رتبه‌ی ژنرالی و سپس تنزل از آن را با جزئیات مناسبی روایت می‌کند. در این میان توصیفات خوبی از مناظر و چشم‌اندازهای ایتالیا و همچنین غذا و فرهنگ‌های این کشور در اختیار مخاطبان قرار می‌دهد.

پیرنگ اصلی کتاب، عاشقانه‌های ریچارد با رناتا را دنبال می‌کند. رناتا از بیماری لاعلاج ریچارد آگاه است. بنابراین ارنست همینگوی دستش باز است تا به جزئیات چگونگی کنار آمدن هر دو شخصیت با مرگ قریب‌الوقوع ریچارد بپردازد. بسیاری از خاطرات دوران جنگ در قالب داستان‌هایی که ریچارد برای رناتا تعریف می‌کند، فاش می‌شوند. درواقع رمان آن سوی رودخانه، زیر درختان را می‌توان بیانیه‌ای ضدجنگ از جانب ارنست همینگوی دانست! همینگوی کاملاً خودش را در این آخرین اثر خود، متجلی ساخته و بیزاری‌اش از جنگ، علاقه‌اش به ایتالیا و ناامیدی‌اش در واپسین روزهای زندگی‌اش را به تصویر کشیده است.

این کتاب از سوی نشر هرمس و با ترجمه‌ی احمد کسایى‌پور چاپ و منتشر شده است.

اقتباس سینمایی از کتاب آن سوی رودخانه، زیر درختان

آن سوی رودخانه، زیر درختان فیلمی محصول سال 2022 است که به کارگردانی پائولا اورتیس و نویسندگی پیتر فلانری بر اساس رمان ارنست همینگوی ساخته شده. لیو شرایبر و ماتیلدا د آنجلیس در کنار جاش هاچرسون و دنی هوستون در این فیلم بازی می‌کنند. این فیلم سینمایی هنوز اکران نشده و پیش‌بینی می‌شود که در سال 2024 بر روی پرده‌های سینما به نمایش درمی‌آید.

نکوداشت‌های کتاب آن سوی رودخانه، زیر درختان

• مهم‌ترین نویسنده پس از شکسپیر! (نیویورک تایمز)
• شیوه‌ی بیانِ همینگوی در کتاب آن سوی رودخانه، زیر درختان، ظریف، جزئی‌نگرانه و تکان‌دهنده است. (Barnes and Noble)
• کتاب آن سوی رودخانه، زیر درختان اثری گیرا و بسیار سرگرم‌کننده است.(Gutenberg)

کتاب آن سوی رودخانه، زیر درختان برای چه کسانی مناسب است؟

دوست‌داران رمان‌های تاریخی و عاشقانه از خواندن این کتاب لذت خواهند برد.

در بخشی از کتاب آن سوی رودخانه، زیر درختان می‌خوانیم

درست در همین موقع بود که صداى دو مرد جوان را پشت سرش شنید که داشتند چیزهایى درباره‌اش مى‌گفتند. از صدایشان فهمید که مردان جوانى هستند و برنگشت پشت سرش را نگاه کند، ولى به سبب فاصله زیاد با دقت گوش داد و منتظر ماند تا سرِ پیچ بعدى برگردد و نگاهشان کند.

پیش خود نتیجه‌گیرى کرد: «دارند مى‌رن سر کارشون. شاید از فاشیست‌هاى سابقند یا شاید هم چیز دیگه‌اى باشند، شاید هم فقط دارند درباره‌ی شغل من حرف مى‌زنند. ولى حالا دارند قضیه رو حسابى شخصى مى‌کنند. فقط درمورد آمریکایى‌ها حرف نمى‌زنند، درباره‌ی من هم هست، خود من، موهاى سفیدم، طرز راه رفتن یه‌خورده کج‌وکوله‌م، پوتین‌هاى جنگیم (آدم‌هایى از این قماش مفید بودنِ پوتین‌هاى جنگى را دوست نداشتند. پوتین‌هایى را دوست داشتند که روى سنگ‌فرش صدا کند و واکس سیاه برّاقى هم خورده باشد).

«دارند مى‌گن اونیفورم من هیچ ابهّتى نداره. حالا دارند مى‌گن براى چى دارم این وقتِ صبح پیاده‌روى مى‌کنم، حالا هم دارند مى‌گن خاطرشون کاملاً جَمعه که من دیگه نمى‌تونم عشقبازى کنم.»

سر پیچ بعدى، سرهنگ به‌سرعت به طرف چپ پیچید تا ببیند با چه کسانى سروکار دارد و فاصله دقیقاً چه‌قدر است و وقتى آن دو مرد جوان از سر نبش پیچیدند، که بیرون‌نشستگىِ پشت محراب کلیساى فرارى به آن شکل داده بود، سرهنگ ناپدید شده بود. سرهنگ در زاویه‌ی مخفى پشت محراب آن کلیساى کهن‌سال بود و همین که آن‌ها رد شدند، او که با شنیدن صداى حرف زدنِ آن‌ها آمدنشان را حس مى‌کرد، هر دو دستش را توى جیب‌هاى پایین بارانى‌اش کرد و از آن پشت بیرون آمد و خودش را و بارانى‌اش را با دو دستش در جیب به طرفشان چرخاند.