معرفی و دانلود کتاب تیغه جراح: کاوشی در جنون درمان

معرفی کتاب تیغه جراح: کاوشی در جنون درمان

کتاب تیغه جراح از سامانتا گرین وودراف داستان زنی به نام روت امرالدین را روایت می‌کند که پس از خودکشی برادرش زندگی‌اش وقف کمک به بیماران روانی کرده است و آشنا شدنش با یک متخصص مغز و اعصاب جاه‌طلب که پیشگام روش لوبوتومی در جراحی برای درمان بیماری‌های روانی است، امیدهای زیادی را در دلش بیدار می‌کند. اما همه‌چیز آن‌طور که تصور می‌کرد پیش نمی‌رود. چرا که ممکن است مردی که دوستش دارد، یک هیولا باشد و او حال باید در هزارتویی از عشق،‌ اخلاق و مسئولیت راه خودش را پیدا کند.

درباره‌ی کتاب تیغه جراح

کتاب تیغه جراح (The Lobotomist's Wife) از سامانتا گرین وودراف (Samantha Greene Woodruff) داستان زنی است به نام روت امرالدین که بیمارستانی روانی را اداره می‌کند. برادر او، به دلیل مشکلات روانی پس از جنگ جهانی دوم، دست به خودکشی زده و این مسئله برای روت انگیزه‌ای شده تا به دیگر بیماران روانی کمک کند. در این حین با یک جراح مغز و اعصاب جذاب به نام رابرت آپتر آشنا می‌شود و با او ازدواج می‌کند. رابرت، با اطمینان خاطری مثال زدنی، به او تضمین می‌دهد که می‌توان بیماری‌های حاد روانی را با جراحی لوبوتومی درمان کرد. روت بارقه‌ای روشن در دلش پیدا کرده است و امیدهای زیادی به آینده دارد؛ اما رفته‌رفته می‌بیند که رابرت آنقدرها ملاحظات اخلاقی را در کارش رعایت نمی‌کند و در انجام این عمل جراحی افراطی غیرانسانی به خرج می‌دهد.

روت که عاشق این مرد است، با دیدن بی‌رحمی‌ها و قصاوت او در برخورد با بیماران، رفته‌رفته متوجه می‌شود که با یک هیولا ازدواج کرده و تلاش‌های او برای بهتر کردن زندگی آدم‌ها دارد به جاهای خطرناکی ختم می‌شود. حالا باید دید که آیا او می‌تواند جلوی اتفاقات ناگوار آینده را بگیرد؟

داستان روایی کتاب تیغه جراح در دو خط موازی می‌گذرد، زمان در روایت نویسنده به دو پاره‌ی مجزا تقسیم شده که بخشی از آن رو به جلو حرکت می‌کند و بخشی دیگر به صورت متناوب به زمان‌های گذشته می‌رود. روت در زمان حال می‌خواهد راهی برای کنار آمدن با واقعیت‌های موجود و اشتباهاتش پیدا کند و در این حین نویسنده نقبی به زندگی مشترک او می‌زند تا تحولات زندگی‌شان را به ما نشان دهد. نویسنده برای انجام این کار از زبانی سینمایی و تصویری بهره جسته است و این نوع ساختار روایی، باعث شده است داستان بیشتر رنگ معماگونه به خود بگیرد و به تدریج ما را به دریای عمیق وضعیت فعلی آگاه کند.

داستانی که سامانتا گرین وودراف برای ما روایت می‌کند، تمام کاری است که یک اثر ادبی اخلاقی می‌تواند برایمان انجام دهد. روایتی سرگرم‌کننده و ایده‌ای هیجان‌انگیز که واقعی‌بودنش ما را به تفکر درباره‌ی نمودهای دیگر تکرارشدن آن وادار می‌کند و همچنین زوایایی تاریک و کمتر بیان شده از تاریخ پزشکی را به ما نشان می‌دهد.

کتاب تیغه‌ جراح با ترجمه‌ی مهدیه زارع در انتشارات راه طلایی به چاپ رسیده است.

نکوداشت‌های کتاب تیغه جراح

• «دراماتیک و جذاب...» (Historical Novel Society)
• «سامانتا گرین وودراف به زیبایی خواننده را وارد داستان مردی با نیت‌های خیرخواهانه و نبوغی فوق‌العاده می‌کند که به آرامی از کنترل خارج می‌شود. زنی که او را دوست دارد، به تدریج می‌فهمد که باید متوقفش کند. این کتاب با تحقیقات دقیق و جزئیات گسترده، داستانی هشداردهنده و قوی درباره‌ی جنون قدرت بدون نظارت محسوب می‌شود. شروع داستان ماهرانه بود!» (شانا آبه، نویسنده)
• «شروعی با درخشش بی‌وقفه، کتاب تیغه‌ جراح داستان شوکه‌کننده‌ای از پزشکی پیشگام در لوبوتومی و همسر وفادار و بلندپروازش است. نه تنها شب‌ها تا دیر وقت بیدار می‌ماندم تا بفهمم در این ازدواج جذاب و بیمارستان روانی چه اتفاقی می‌افتد، بلکه پایان بی‌نقصش مرا از عمق وجودم هیجان‌زده کرد.» (بروک لیا فاستر، نویسنده)

کتاب تیغه جراح برای چه کسانی مناسب است؟

اگر از خواندن داستان‌هایی با تم اخلاقی و تاریخی لذت می‌برید، این کتاب را نمی‌توانید زمین بگذارید. طرفداران ژانرهای روانشناختی که دوست دارند داستانی با محوریت تاریخی از جریان درمان‌ بیماران روانی بخوانند از این کتاب استقبال خواهند کرد. این اثر با داشتن نثری گیرا و داستانی پرچالش، شما را به تفکری عمیق درباره‌ی حفظ‌کردن اخلاقیات در زندگی دعوت می‌کند و برای افرادی که دوست دارند در این حین با یک درام سرگرم‌کننده درباره‌ی چالش‌های یک ازدواج مواجه شوند نیز این کتاب می‌تواند جالب باشد.

در بخشی از کتاب تیغه جراح: کاوشی در جنون درمان می‌خوانیم

نه ماه از ازدواج روت و رابرت می‌گذشت و روت از تغییرات ظریف اما چشمگیری که در زندگی‌اش رخ داده بود، شگفت‌زده شده بود.

اگرچه آن‌ها قبل از ازدواج با هم زندگی می‌کردند، اما پس از بازگشت از ماه عسل، به طور رسمی به خانه‌ی چهارطبقه‌ی روت در خیابان بیست‌وششم شرقی نقل مکان کردند. این مکان ایده‌آل بود. هم به بیمارستان نزدیک بود و هم به شلوغی میدان مدیسون اسکوئر، اما به اندازه‌ی کافی دور بود که سروصدا اذیتشان نکند. آن‌ها از آرامش باغ داخلی خانه لذت می‌بردند و می‌توانستند از شلوغی شهر فاصله بگیرند. اما حالا، به لطف رابرت و هلن، این خانه از یک آپارتمان معمولی که با سلیقه‌ نه چندان خوب هلن و با اشیاء دورریخته‌ای تزیین شده بود، به یک خانه‌ی شیک و مدرن تبدیل شده بود. رابرت که خود یک پزشک پیشرو بود، معتقد بود که خانه‌شان نیز باید نشان‌دهنده‌ی این رویکرد باشد. او از مبلمان ساده‌ی مکتب باوهاوس که به جای تزیینات، بر کارایی تاکید داشتند، استقبال می‌کرد و برای اجرای این ایده از هلن کمک خواست.

هلن که به دکوراسیون خانه‌های مدرن علاقه داشت، از این ایده استقبال کرد. هرچند این سبک برای خانه‌ی خودش و برنارد مناسب نبود، اما او می‌دانست که برای روت و رابرت کاملاً ایده‌آل است. بنابراین، با تایید رابرت و موافقت نه چندان راضی روت، هلن خانه‌ی به‌هم‌ریخته‌ی سابق روت را به یک شاهکار معاصر تبدیل کرد. روت دلش می‌خواست خانه‌اش با هر کجا که تا به حال زندگی کرده بود فرق داشته باشد. به همین دلیل هم به جای مبلمان مخمل، چینی و چوب حکاکی شده، از کروم، چرم و لاک استفاده شده بود. این خانه نویدبخش دوره‌ی جدیدی در زندگی او بود. رابرت همچنین ایده شام‌های ماهانه با برنارد و هلن را مطرح کرده بود. هلن از این‌که بالاخره دخترش نقش یک همسر واقعی را بر عهده می‌گرفت (هرچند در واقع چنین نبود) خوشحال بود. روت تا به حال مهمانی نداده بود و با وجود داشتن آشپز و نظافتچی، شب‌هایی که هلن و برنارد برای شام می‌آمدند او مضطرب می‌شد.