معرفی و دانلود کتاب صوتی درخت خون

معرفی کتاب صوتی درخت خون

کتاب صوتی درخت خون نوشته‌ی مهدی جواهریان، داستان بلند یا نوولایی تاریخی‌ست که وقایعِ آن در دوره‌ی قاجار رخ می‌دهند. در این کتاب، ما با جمال‌الدین نقاش آشنا می‌شنویم که هنرمندی منزوی و گمنام است. مهدی جواهریان در این داستان که زبان و نثری مشابه نثرِ قاجار دارد، از تکنیک‌های فرمی و رواییِ فراوانی بهره جسته است که آن را شبیه به کتاب بوف کور کرده‌اند.

درباره‌ی کتاب صوتی درخت خون

داستان کتاب صوتی درخت خون در زمان ناصرالدین شاه قاجار رخ می‌دهد. شخصیتِ نقشِ اولِ داستان، جمال‌الدین، برخلاف توصیه‌ی پدرش که از او می‌خواسته کاسب و دکان‌دار شود، وارد عرصه‌ی هنر می‌شود و با اینکه بسیاری از هنرهای رایج در زمانه‌ی خودش را فرا می‌گیرد، به هیچ موفقیتی دست پیدا نمی‌کند. دلیلِ این ناکامی او این است که جمال‌الدین پس از فراگیریِ هر هنر و اصولِ آن، دست به خلق و نوآوری می‌زند و آثاری نو و متفاوت خلق می‌کند. او نمی‌خواهد فقط نظاره‌گرِ جهان باشد و بیش از هر چیز به دنبالِ این است که جهانی نو بیافریند. همین رویکرد و دیدگاهِ جمال‌الدین، باعث می‌شود اقبالِ چندانی به هنرش نشود و در نوجوانی او را «کجواج‌الدین» بنامند.

در کتاب صوتی درخت خون می‌شنویم که جمال‌الدین که احساس می‌کند هنرش درک نمی‌شود، از فقر، ناکامی و تنهایی به ستوه می‌آید و تصمیم می‌گیرد به زندگی‌اش خاتمه دهد. او در خانه‌اش می‌نشیند، آماده‌ی نوشیدنِ جامِ زهر می‌شود. بعد از شنیدنِ صدای گاری‌ای که از بیرون به خانه‌اش نزدیک می‌شود، فکر می‌کند ملک‌الموت برای گرفتنِ زندگی‌اش به دنبالش آمده که متوجه می‌شود این گاری متعلق به پیک خان است؛ دخترِ خان بیمار شده و خان از جمال‌الدین می‌خواهد قبل از مرگِ دختر از او نقاشی‌ای به یادگار داشته باشد. کشیدنِ این نقاشی و اتفاقاتی که پس از آن رخ می‌دهند، باعث می‌شوند که جمال‌الدین مشهور شود و داستان‌ها و افسانه‌های زیادی درباره‌اش نقل شوند.

مهدی جواهریان در کتاب صوتی درخت خون، از شکل‌ها و فرم‌های روایی متفاوتی بهره برده است. این داستان که در سه فصل روایت می‌شود، در فصلِ اول، راویِ اول شخص، در فصلِ دوم، راویِ سوم شخص و در فصلِ سوم، راوی دوم شخص دارد. مهدی جواهریان با استفاده از این فرم، به خوبی توانسته است زندگی و گذشته‌ی جمال‌الدین، اتفاقاتی که در ادامه برایش رخ می‌دهند و همینطور افکار و درونیاتِ او را نشان دهد. علاوه‌بر این، نثری که این نویسنده در داستانِ درخت خون از آن استفاده کرده است هم کمکِ بسیاری به ترسیمِ بهتر و دقیق‌تر فضای داستان کرده است. نثرِ شعرگون و آهنگینِ کتاب با ترکیب‌های بدیع و ظریفش، به خوبی توانسته است حال و هوای دوره‌ی قاجار را تصویر کند.

کتاب صوتی درخت خون، اشارات و ارجاعاتِ فراوانی به شرایطِ اجتماعی و سیاسیِ دوره‌ی ناصرالدین شاه قاجار و همینطور خرافه‌های مردم در آن عصر دارد و از این‌جهت، در جاهایی فضایِ آن به فضایِ داستانِ بوف کور شبیه است. این کتاب در سال 1400 توسط نشر چشمه منتشر شده است و انتشاراتِ صوتی رادیو گوشه آن را به گویندگیِ خودِ نویسنده روانه‌ی بازار کرده است.

نکوداشت‌های کتاب صوتی درخت خون

• کتاب «درخت خون» گفتگویی‌ست با تاریخ ادب فارسی. نثر کتاب مسجع است، با کلمه و ترکیب‌های بدیع و اشارات ظریف (vinesh.ir).

• بیش و پیش از هر چیز این زبان متفاوت و کهن کتاب است که توجه مخاطب را جلب می‌کند؛ «درختِ خون» نثری مسجع و آهنگین دارد آمیخته به آرایه‌های ادبی و سرشار از نگاره‌ها و تزئینات زبانی که گویی به تأثیر از منشآت قائم مقام فراهانی نوشته شده است (ketabnews.com).

کتاب صوتی درخت خون برای چه کسانی مناسب است؟

علاقه‌مندان به داستان‌های تاریخی و ایرانی و همینطور کسانی که به داستان‌های نوشته شده توسطِ نویسنده‌های جوانِ ایرانی علاقه‌مند هستند از شنیدنِ کتاب صوتی درخت خون لذت خواهند برد.

با مهدی جواهریان بیشتر آشنا شویم

مهدی جواهریان (متولد 1357) نویسنده و مترجمِ ایرانی است. این نویسنده که دانش‌آموخته‌ی رشته‌ی سینماست، مدتی نیز در هند زندگی کرده است. از آثار مشهور این نویسنده و مترجم می‌توان به کتاب‌های «توان بردگان» و «سراشیب شرق» اشاره کرد هر دو به ترتیب مجموعه اشعاری از لئونارد کوهن و اکتاویو پاز هستند. او با همکاری پیام یزدانجو تعدادی از متونِ کهنِ هندی، مانندِ کتاب‌های «سیذارتا» و «اوپانیشادها» را نیز ترجمه کرده است.

در بخشی از کتاب صوتی درخت خون می‌شنویم

سایه‌های اتاق، از رقصِ پریشان شعله‌ی چراغ به سرسام رسیده‌اند. نامِ خود را می‌شنوم. جامِ آخرین را می‌نوشم و بلند می‌شوم. پاها یاری‌ام نمی‌دهند و وا می‌روند. سرما در وجودم رخنه کرده اما باد دست بردار نیست. فریاد می‌زند: «جمال‌الدین در بگشا». نه یک نفر، که در صدایش موجِ صد مرد است که مرا می‌خواند. این صدای ملک‌الموت است، عزرائیلِ عظیم که مرا می‌خواند. چرا توانِ گشودنِ در ندارد؟ دستِ راستم زیرِ تنم مانده و مورمور می‌شود. زانو‌ها را در آغوش جمع می‌کنم و روی شمع خم می‌شوم تا با آخرین توان از جا برخیزم. فریادم می‌زند و فریاد می‌زنم: «بیا، در را بشکن. من آماده‌ام. تسلیمم. خودِ من تو را بدین‌جا خواندم».

این فرشته‌ی مقرب، این پیکِ اجل، تکرار می‌کند و بر در می‌کوبد. گویی دستِ اختیار را بر من باز گذاشته تا در بگشایم یا باز بمانم.

فهرست مطالب کتاب صوتی