معرفی و دانلود کتاب ناقوس نیمه شب
برای دانلود قانونی کتاب ناقوس نیمه شب و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب ناقوس نیمه شب
وقتی نام رمانهای گوتیک به میان میآید، آثار کلاسیکی چون کتاب ناقوس نیمه شب بهمثابه ناقوسی واقعی در ذهن طنینانداز میشوند؛ و صدایشان همزمان که در دل قلعهای متروک شنیده میشود، در قلب خواننده نیز پژواک مییابد. فرانسیس لاتوم، با خلق این شاهکار در سال 1798، دریچهای به جهانی رازآلود گشود که در آن همه چیز برای گمشدن در تاریکی محض محیاست. این کتاب یکی از آن آثار نایاب و تاریک ادبیات کلاسیک است که مثل مهی شبانه در ذهن خواننده مینشیند و بهاحتمال زیاد دیگر رهایش نخواهد کرد.
دربارهی کتاب ناقوس نیمهشب
درحالیکه بسیاری از رمانهای گوتیک قرن هجدهم و نوزدهم در زرقوبرق عمارتها و حسرتهای عاشقانه غرق میشوند، فرانسیس لاتوم (Francis Lathom) در کتاب ناقوس نیمهشب (The Midnight Bell) مسیر متفاوتی را پیش میگیرد؛ این کتاب در حاشیهی امن خیالپردازی متوقف نمیماند و تا اعماق روان آدمی نفوذ کرده و پای تاریکی و مرگ و ترس و جنون را به میان میکشد.
داستان با مرگ مشکوک یک کنت آغاز میشود و همین مرگ که در ابتدا مثل یک راز خانوادگی به نظر میرسد، خیلی زود به کابوسی بیپایان بدل میشود؛ پسر جوانِ کنت، آلفونسوس برای حفظ جانش بهاجبار خانه را ترک میکند و سرنوشت او را به راهی سراسر وحشت میکشاند که هیچ گریزی از آن نیست. عشق آلفونسوس به دختری مرموز به نام لورتا امید لرزان کوچکی در دل این تاریکی بیپایان میشود... اما لورتا هم به ناگاه گم میشود و نویدِ نجاتبخش بودنش به وحشتی زهرآگین بدل میشود.
با پیش رفتن داستان، آلفونسوس بار دیگر به قلعهی خانوادگی بازمیگردد، جایی که ناقوسی هر شب در نیمهشب به صدا در میآید؛ نه کسی آن را به صدا در میآورد، نه کسی جرئت میکند حتی نزدیکش شود و میگویند این ارواحِ مقتولاناند که زنگ ناقوس را به صدا درمیآورند و هرکسی که صدایشان را بشنود، دیگر به سکوت قبل از آن بازنخواهد گشت...
وحشت در داستان ناقوس نیمهشب با فریاد و هجوم ناگهانی نمیآید، بلکه همچون مهی خزنده و خاموش در جان خواننده نفوذ میکند و فرانسیس لاتوم، با ضربآهنگی آهسته و بیامان، ترسی اصیل و شاعرانه را زیر پوست روایت جاری میسازد. ساختار داستانی او تودرتو و پیچیده است، گویی خواننده را به دالانی بیانتها میبرد که در آن هیچ ثباتی وجود ندارد و قهرمان داستان نیز همچون ما، در این هزارتو میان ندای وجدان، پژواک عشق و فریاد ارواح سرگردان، راهی برای خروج نمییابد.
فرانسیس لاتوم با زبانی درخشان و آمیخته به تاریکی، صحنههایی میآفریند که در آن زیبایی و هراس یکدیگر را به آغوش میکشند؛ ماه خونین رنگی که از پشت ابر رخ مینماید، درختانی که در باد ناله میزنند و چوبهای پوسیدهی تابوت که صدای مرگ را زمزمه میکنند و حال در بطن این فضای وهمآلود، مفاهیمی آشنا و جاودانه چون خانواده، عشق، گناه، تقدیر و ایمان نیز میتپند؛ همان المانهایی که باوجود قدمتی که از ازل دارند، هنوز هم آینهای برای شناخت هیولاهای درونیمان هستند.
این رمان در قرن هجدهم نوشته شده، اما حضورش مثل شبحی در راهروهای ذهن دوستداران آثار گوتیک کماکان سرگردان است. جالب اینکه نامش حتی در کتاب نورثنگر ابی جین آستن نیز آمده و میتوان گفت جزو همان کتابهایی است که در پستوی کتابخانههای قدیمی، جا خوش کردهاند تا برای بار هزارم خوانده شوند و شبهای طولانی و وهمانگیز دیگری رقم بزنند. کتاب ناقوس نیمهشب را میتوانید با ترجمهی مریم مهدوی از انتشارات ققنوس بخوانید.
کتاب ناقوس نیمهشب برای چه کسانی مناسب است؟
اگر شیفتهی رمانهای گوتیک، فضای رازآلود، قهرمانهای شکننده اما پرشور و ماجراهایی هستید که هر شب کابوسی جدید به ادامهی داستان میافزاید، ناقوس نیمهشب دقیقاً برای شماست. این کتاب را بخوانید؛ اما حواستان باشد... ناقوس که به صدا درآمد، دیگر راه فراری نیست.
در بخشی از کتاب ناقوس نیمه شب میخوانیم
لورتا از ترس اینکه نکند باز برگردند به خود لرزید. هنوز بیحرکت کنار در ایستاده بود. نمیدانست آنها که بودند و برای چه آمده بودند و هرچه بیشتر فکر میکرد، بیشتر گیج میشد.
مدت درازی گذشت و دیگر کوچکترین صدایی از بیرون نیامد. کمکم نگرانیاش از بین رفت و یأس بیشتر از قبل و با تمام قوا به وجودش چنگ انداخت. همه امیدش برای آینده و آزادی دود شده و به هوا رفته بود. زارزار گریه کرد و روی تخت افتاد و تسلیم نومیدی محض شد.
آه، ای امید! ای روح پیشبرنده ما بهسوی هر مقصود و مطلوب! چرا هر بار که به گامهای لرزان ما در تاریکی نور میتابانی و دلگرممان میکنی، ابر سیاه ناامیدی بر این مسیر آفتابی سایه میاندازد؟ درست وقتی خیال و آرزو دستیافتنی و فاصله کوتاه به نظر میرسد، عقلْ افسونِ خیال را باطل و چشمان ما را باز میکند تا ببینیم چه اندازه از مقصد دوریم، تو گویی دورتر از روز نخست!
عذاب که از حد فزون شد، جسم و روح آدمی بهحکم طبیعت به دنبال مرهم میرود. بانوی زیبای زندانی ما هم صبح که چشم باز کرد فهمید، بیآنکه بخواهد، مرهم طبیعت کارگر افتاده و تاب و قرار به دلش برگشته.
بقیه روز را در تخت و به گریه و عبادت به سر برد. نزدیکیهای شب، کرونزر دوباره با میوههای بیشتر و قمقمهای آب به اتاقش آمد و تعجب کرد که خوراکیهای شب قبل دستنخورده مانده است. از لورتا خواست دستکم امشب چیزی بخورد. لورتا اعتنایی نکرد و در عوض، از او خواست تعریف کند که شب گذشته چه اتفاقی رخداده است. کرونزر جواب نداد، اما چراغ را روبهراه و سپس روشن کرد، دوباره از او خواهش کرد کمی نان و میوه بخورد و رفت.
لورتا نه به خواست کرونزر که برای رفع نیاز بدنش از نان و میوه خورد و یک لیوان پر آب نوشید، اما لب به شراب نزد. آخر دیشب شراب خوابآلودش کرده بود و هرچند دلش میخواست بخوابد تا ساعتی چند از نگرانیهایش خلاص شود، میترسید در حالت ناهشیاری بلایی به سرش بیاید.
شش روز به اندوه و فکر و خیالهای جورواجور گذشت. تنها چیزی که خوشحالش میکرد این بود که دستکم آلفونسوس نمیداند چه بر او میگذرد.
هیچکس به او سر نمیزد جز کرونزر که هر روز سر موقع میآمد، اما همه سؤالهای لورتا را بیجواب میگذاشت.
دیگر از هیچکدام از آن صداها که روز دوم شنید خبری نبود. تصور کرد که تا پایان عمر در این اتاق زندانی خواهد بود و ناامیدیاش به افسردگی و سکوت و تسلیم بدل شد.
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب ناقوس نیمه شب |
نویسنده | فرانسیس لاتوم |
مترجم | مریم مهدوی |
ناشر چاپی | انتشارات ققنوس |
سال انتشار | ۱۴۰۳ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 346 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-04-0546-7 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان گوتیک خارجی، کتابهای ادبیات کلاسیک |