معرفی و دانلود کتاب هزارتو

معرفی کتاب هزارتو

عمیق، شیرین و تلخ؛ این کوتاه‌ترین توصیف دقیقِ کتاب هزارتو اثر دیوید لیندسی آبیر است؛ نمایشنامه‌ای که از دل یک تراژدیِ خصوصی پرسش‌هایی بنیادین درباره‌ی یاد، گناه، سوگ و بازسازیِ زندگانی مطرح می‌کند. این اثر کم‌حجم و عمیق در گستره‌ی معنا، در سال 2007 جایزه‌ی پولیتزر درام را از آن خود کرد.

درباره‌ی کتاب هزارتو

بکا و هووی در کتاب هزارتو (Rabbit Hole) اثر دیوید لیندسی آبیر (David Lindsay-Abaire)، زن و شوهری در حومه‌ی نیویورک، پسری چهار ساله به نام دَنی دارند که در حادثه‌ای به شکل تصادفی کشته می‌شود و تکه‌های روایت حولِ خانه‌ی این خانواده‌ی سه‌‌ی منهای یک‌نفره می‌چرخد؛ ویدئوهای خانگی که هووی بی‌وقفه تماشا می‌کند، تماس‌های آشفته با دیگران و حضورِ نوجوانِ راننده‌ی اتومبیل که از روی گناه و کنجکاوی می‌کوشد در سرنوشتِ خانواده‌ی قربانی سهیم شود. شخصیت‌های مکمل داستان هر یک نوعی واکنشِ متفاوتِ سوگواری را نمایندگی می‌کنند و با کنارِ هم قرار گرفتنِ این واکنش‌هاست که تراژدیِ فردی به یک نمایشِ عمومی و درونیِ تکان‌دهنده بدل می‌شود.

در ساختارِ دراماتیکِ نمایشنامه‌ی هزارتو، دو حرکتِ کلیدی وجود دارد که آن را از یک نمایش احساسیِ معمولی جدا می‌کند: اول، تلفیقِ جوک‌های ظریف و لحظاتِ خنده‌دار با فضاهای عمیقِ سکوت و درد جاری در فضا و دوم، پرهیز از نتیجه‌گیری اخلاقیِ صریح... یعنی متن در ذهن مخاطب بیشتر سؤال به‌جای می‌گذارد تا اینکه نسخه‌ی تسلی‌بخش مطمئنی تجویز کند.

چرا نمایشنامه‌ی هزارتو برای خواننده‌ی امروز مهم است؟

هزارتو تجربه‌ی یک خانواده را به بیانه‌ای مشترک درباره‌ی فقدان بدل می‌کند و به ما می‌آموزد چگونه در حضورِ غم، حتی کوچک‌ترین لحظه‌های خنده‌دار یا کنجکاوی‌برانگیز می‌توانند نفس‌گرفتنی تازه برای زیستنِ دوباره باشند. این اثر نمونه‌ای درخشان از درامِ معاصرِ آمریکاست که با بیانی ساده اما دقیق، ترکیبی از طنز و تحلیلِ روانشناختی را عرضه می‌کند.

این کتاب با ترجمه‌ی محمدرضا طیبی از انتشارات قطره به چاپ رسیده و در اختیار علاقه‌مندان قرار گرفته است.

نکوداشت‌های کتاب هزارتو

• یک نمایشنامه جدید متعالی و عمیقاً تأثیرگذار، که به طور بی‌نقصی از شادی و خنده به غم و اندوه تغییر پیدا می‌کند. (Entertainment Weekly)
• بررسی عمیقاً احساسی غم و اندوه، آمیخته با شوخ‌طبعی، بصیرت، شفقت و صداقت سوزان. (Variety)
• اقتباس‌های سینمایی و فرهنگی از کتاب هزارتو
• نمایشنامه هزارتو ابتدا در سال 2006 در تئاتر Biltmore نیویورک به روی صحنه رفت و با استقبال گسترده‌ای روبه‌رو شد. این اثر در سال 2010 توسط جان کامرون میچل به فیلمی سینمایی تبدیل شد که دیوید لیندسی آبیر خودش فیلمنامه‌اش را نوشت. نیکول کیدمن در نقش اصلی بازی کرد و برای بازی در نقش «بکا» نامزد جایزه اسکار شد.

اقتباس سینمایی از کتاب هزارتو

نمایشنامه‌ی هزارتو نوشته‌ی دیوید لیندسی آبیر در سال 2010 به‌صورت فیلم سینمایی اقتباس شد. این فیلم به کارگردانی جان کامرون میچل و با فیلمنامه‌ای از خود نویسنده‌ی نمایشنامه ساخته شده و بازیگران اصلی آن نیکول کیدمن و آرون اکهارت هستند.

کتاب هزارتو برای شما مناسب است اگر

• به ژانر درام روان‌شناختی و تراژدی خانوادگی علاقه دارید.
• در جست‌جوی داستان‌هایی درباره سوگ، فقدان و بازسازی هستید.
• دوست دارید نمایشنامه‌ای بخوانید که اقتباس سینمایی موفقی داشته است.

در بخشی از کتاب هزارتو می‌خوانیم

بکا: تو واقعاً من رو نمی‌شناسی، هووی؟ واقعاً نمی‌دونی این کار چقدر محاله؟ حذف کردنش؟ مهم نیست چقدر از وسایلش رو به خیریه بدم، یا چقدر از کارهای هنری‌ش رو توی جعبه بذارم، واقعاً فکر می‌کنی من هر ثانیه و هر روز اون رو نمی‌بینم؟ باشه، دارم سعی می‌کنم با پنهون کردن بعضی از عکس‌ها و اهدا کردن لباس‌هاش، اوضاع رو یه‌کم برای خودم راحت‌ کنم، اما معنی‌ش این نیست که تلاش می‌کنم اون رو پاک کنم. داستان اون نوار اتفاقی بود. حرفم رو باور کن. تا آخر عمرم، خودم رو بابت این اتفاق سرزنش می‌کنم، مطمئنم، مثل همه‌ی چیزهای دیگه‌ای که می‌تونستم جلوشون رو بگیرم و نگرفتم.

هووی: این چیزی نیست که من می‌خوام، بکا. این چیزی نیست که درباره‌ش حرف می‌زنم.

بکا: واقعاً نیست؟ چون ظاهراً هست. ظاهراً تو فکر می‌کنی من اون‌قدری که باید ناراحت نیستم، و اون‌قدری که تو می‌خوای سوگواری نمی‌کنم.

هووی: بی‌خیال، این اون چیزی...

بکا: یا درست سوگواری نمی‌کنم. ولی بذار این رو بگم هووی، من هم درست اندازه‌ی تو سوگوارم. سوگم، درست مثل سوگ تو، واقعی و دردناکه.

هووی: می‌دونم.

بکا: وضع تو از من بهتر نیست، فقط وضعت متفاوته. این خیلی بده که ما الان نمی‌تونیم به هم کمک کنیم، اما خب، این‌جوریه دیگه.

هووی: وسایلش تنها چیزیه که برامون باقی مونده. تموم حرف من همینه. تک‌تک جزئیاتی که داری از شرشون خلاص می‌شی...

بکا: متوجهم. نمی‌خوای رهاشون کنی. درک می‌کنم، هووی.