معرفی و دانلود کتاب چراغ‌های خاموش

معرفی کتاب چراغ‌های خاموش

کتاب چراغ‌های خاموش نوشته‌ی مریم جهانی، متشکل از 21 داستان کوتاه است که بسیاری از آن‌ها مشکلات زنان و واقعیت‌های تلخ و دردناک انسان‌ها را به تصویر می‌کشد.

مریم جهانی کیست؟

مریم جهانی در اول دی 1365 در کرمانشاه متولد شد. از نوجوانی به شعر و ادبیات علاقه‌مند بود بنابراین تصمیم گرفت در دانشگاه ادبیات بخواند. او خالق داستان‌های غمناک از جهانی تراژدیک می‌باشد. همچنین او سعی دارد در هر داستان تکنیک تازه‌ای داشته باشد و به همین دلیل سبک قصه‌هایش از سادگی رو به پیچیدگی است.

سبک و الگوی مریم جهانی در نویسندگی چگونه است؟

او هرگز خود را به سبک خاصی محدود نکرده است. هر زمان که ایده‌ای به ذهنش می‌رسد، برایش قالبی خاص و مناسب در نظر می‌گیرد. معمولا قالب داستان‌های او با توجه به تجربه‌های زندگی‌اش شکل می‌گیرد. او در این کتاب گونه‌های مختلف داستان‌نویسی را امتحان کرده‌ است تا متوجه شود کدامیک با قلمش متناسب‌تر است.

در بخشی از کتاب چراغ‌های خاموش می‌خوانیم:

ستش از پنجره‌ی تاکسی بیرون بود و دستمال ابریشمی را تو مشت مچاله کرده بود. عقرب آبی رو مچش، زیر پوست می‌لولید. هرم گرما می‌زد به سر و صورتش و کلافه‌ترش می‌کرد. ماشین تو چاله‌ای خورد و اتاقک پوسیده‌اش لرزید. از خیالات بیرون آمد. به خیابان خلوت سر ظهر چشم دوخت که زیر گرمای تیر ماه لغزان به نظر می‌رسید. دستش را تو آورد و دستمالِ ابریشم را به سبیل‌های پُرپشتِ سفیدش کشید و عرقِ لای چین و چروک‌های عمیق صورتش را خشک کرد. بعد دوباره دستش را از پنجره بیرون برد و شروع به کلنجار رفتن با عقرب کرد. عقرب آبی از زیر پوستش می‌دوید تا کف دست و از آن جا تا سر انگشتانش. با همان دست، صبح، زیر گوش زنش خوابانده بود و داد زده بود: «شیر پیرم که بشه شیره. زنیکه فکر کردی یه ذره‌ این روزا ناخوشم می‌تونی رو حرفم حرف بزنی؟»

بعد نعره کشیده بود: «من هنوزم اگه بخوام محله رو قرق می‌کنم. مرد می‌خوام بتونه تو چشام نیگا کنه. زن که اسمش با خودشه... .»

سرش را به صندلی تاکسی تکیه داد. جمله‌ی آخر زن، بدنش را کرخت کرده بود: «اون مال قدیما بود. حالا چرا کسی محل سگت هم نمی‌ذاره؟»

عقرب از زیر رگ‌های برآمده‌اش می‌گذشت و تنش مور مور می‌شد. به برگه‌ی رو داشبورد نگاه کرد. هر کار کرد نتوانست طنین صدای دکتر را از سرش دک کند: «حاج آقا بگین همراهتون بیاد تو. همراه دارین؟»

شانه‌اش را بالا انداخت و گفت: «نه» دکتر روی میز ضرب خشکی گرفت. انگار مردد مانده بود.

فهرست مطالب کتاب

فال
اِکو
برج سرطان
فکرهای پروتزی
بازار گرم بُتن‌ها
تن‌ها
بره‌ی شکم پُر
دنده‌ی چپ
تفاهم
چار میخ
روشن نمی‌شود
لاک سیاه
دیگر درد نخواهی کشید
فروردین لعنتی
میزبان اثیری
خالی
درگیر خاک
دشت مات
مانداب
جهش زن
ارواح مهربان تبرها