معرفی و دانلود کتاب صد سال تنهایی

معرفی کتاب صد سال تنهایی

کتاب صد سال تنهایی یکی از شاهکارهای ادبیات آمریکای لاتین محسوب می‌شود و گابریل گارسیا مارکز نیز پس از موفقیت در این کتاب توانست جایزه‌ی نوبل ادبیات را به دست آورد. این اثر درخشان به زندگی شش نسل از خانواده‌ای به نام بوئندیا می‌پردازد که در دهکده‌ای به نام ماکوندو به سر می‌برند.

خلاصه‌ای از کتاب صد سال تنهایی:

کتاب صد سال تنهایی (One Hundred Years of Solitude) با اعدام سرهنگی به نام آئورلیانو بوئندیا آغاز می‌شود و گابریل گارسیا مارکز (Gabriel Garcia Marquez) روایت خود را با مرگ و ناپدید شدن برخی از اعضای این خانواده جلو می‌برد. خانواده‌ی بوئندیا سال‌ها از دنیای بیرون جدا بودند و ارتباطی با دیگران نداشتند و تنها عامل ارتباطی این دهکده با دنیای بیرون کولی‌هایی بودند که برایشان اجناس به روز می‌آوردند. نویسنده‌ی این اثر فاخر به مرور شما را با بسیاری از اعضای این خانواده آشنا می‌کند و در میان مشکلات و دغدغه‌های این افراد برای شما از تنهایی و عشق می‌گوید.

درباره‌ی کتاب صد سال تنهایی:

رمان به یاد ماندنی صد سال تنهایی از همان روزهای نخست با استقبال بسیاری روبرو شد و همه‌ی نسخه‌های چاپ نخست این کتاب در همان روزهای آغازین به فروش رسید و تا به امروز، به بیش از 30 زبان دنیا ترجمه شده است. زمانی که صحبت از سبک ادبی رئالیسم جادویی به میان می‌آید این کتاب موفق‌ترین نمونه‌ برای معرفی به حساب می‌آید. بنابراین، از اتفاقات عجیب این رمان حیرت‌زده نشوید و ذهن خود را برای وقایع دور از ذهن آماده کنید.

گابریل گارسیا مارکز کیست؟

گابریل گارسیا مارکز بدون تردید مهم‌ترین نویسنده‌ی کشور کلمبیا محسوب می‌شود و مردم این کشور از روی محبت به او لقب گابو را داده‌اند، این لقب برای مخاطبان ایرانی نیز بسیار آشناست. مارکز در سال 1928 به دنیا آمد و کودکی خود را در دهکده‌ای به نام آراکاتاکا نزد مادربزرگش سپری کرد. او در دنیا صرفاً به عنوان یک نویسنده شناخته نمی‌شود بلکه در کسوت روزنامه‌نگار و فعال سیاسی نیز جایگاه بالایی دارد. این نویسنده در سال 1982 توانست برنده جایزه نوبل ادبیات شود و از میان دیگر آثار او می‌توان به سرگذشت یک غریق، عشق در زمان وبا و... اشاره کرد. گابریل گارسیا مارکز سرانجام در 17 آوریل 2014 در مکزیکو سیتی فوت کرد.

نکوداشت‌های کتاب صد سال تنهایی:

- پرثمر، طوفانی و غیرقابل مقاومت. (Bookworld)
- اثری باشکوه، درخشان و زنده. (Washington Post Book World)
- در این کتاب، روشن بینی، لطافت طبع، شاعرانگی و خردی که از 100 رمان نویس انتظار می‌رود، یک جا مشاهده می‌شود. (Kirkus Reviews)

جملات برگزیده صد سال تنهایی:

- هنگامی که به خوزه آرکادیو بوئندیا در ساختن آزمایشگاه کمک می‌کرد برای او می‌گفت که مرگ در همه‌جا به دنبال اوست.

- آن‌ها در آن صحبت در آن جمعیت دو عاشق خوشبخت بودند و حتی فهمیدند که عشق یک احساس آرام بخش‌تر و عمیق‌تر از حس خوشحالی شب‌های پنهانی و زودگذر است.

-عشق همچون یک بیماری است. با این همه دخترهای زیبا و با اصل و نسب و خانواده‌دار که در اطراف ماست تو می‌خواهی با دختر دشمن ما ازدواج کنی.

در بخشی از کتاب صد سال تنهایی می‌خوانیم:

سنگ‌های سفید و بزرگ آن مانند تخم پرندگان ماقبل تاریخ بود. جهان آنقدر نو و تازه شده بود که برای خیلی از چیزها اسمی وجود نداشت و برای اینکه آن را معرفی کنند باید با اشاره نشان می‌دادند. هر ساله زمان ماه مارس خانواده‌ای کولی به آن‌جا می‌آمدند که لباس‌های کهنه به تن داشتند و چادرهایشان را کنار روستا برپا‌ می‌کردند. آن‌ها‌ سر و صدای ‌زیادی‌ از ‌فلوت ‌و نقاره‌های ‌جدیدشان‌ در می‌آوردند تا از این طریق اختراعات تازه‌شان را معرفی کنند. آنان ابتدا آهن‌ربا را به آن‌جا آوردند. یک کولی قوی هیکل با ریشی به هم تابیده و دست‌هایی ظریف که خودش‌ را «ملکیادس» می‌خواند، از نظر خودش هشتمین عجایب دانشمندان کیمیاگر مقدونیه را در مقابل مردم به نمایش گذاشته بود و آن را معرفی می‌کرد.

او در حالی که دو آهن‌ربای فلزی را با خودش حمل می‌کرد، از خانه‌ای به خانۀ دیگر می‌رفت و اجناسش را به آن‌ها نشان می‌داد. و تمام مردم با دیدن پاتیل‌ها، ماهی‌تابه‌ها، انبرها و منقل‌هایی که به آن می‌چسبند و همچنین تخته‌هایی که با تلاش زیادِ میخ‌ها و پیچ‌ها انگار از جای خودشان خارج می‌شدند و صدای جیرجیر می‌دادند بسیار شگفت زده شده بودند.

‌وسایلی که از مدت‌ها قبل ناپدید شده بودند از ‌همان جایی پیدا می‌شدند که بیشترین جست‌وجو در آن‌جا انجام گرفته بود ولی حالا به آهن‌های جادویی ملکیادس چسبیده بودند. کولی با یک لهجه غلیظ می‌گفت: «این وسایل هم برای خودشان جایی دارند تنها باید روح آن‌ها را هوشیار نمود.» خوزه آرکادیو بوئندیا که ذهن و فکر بی‌انتهای او به آن سوی نبوغ طبیعت و حتی آن طرف معجزه‌ها و سِحر و جادو سیر می‌کرد، اینگونه اندیشید که شاید امکان داشته باشد که آن اختراع بی‌فایده را برای استخراج طلا از زیر زمین مورد استفاده قرار داد.