معرفی و دانلود کتاب مدرسه... است، لطفاً جای خالی را پر کنید 3: داداش خیلی خالی بندم

معرفی کتاب مدرسه... است، لطفاً جای خالی را پر کنید 3: داداش خیلی خالی بندم

کتاب مدرسه... است، لطفاً جای خالی را پر کنید 3: داداش خیلی خالی بندم نوشته‌ی جیمز پترسون و کریس تبتس، سومین جلد از مجموعه‌ای پرفروش در نیویورک تایمز است که داستان بامزه‌ی جورجیا کاچادورین خواهر ریف را به تصویر می‌کشد؛ همه‌ی معلم‌ها فکر می‌کنند او هم مثل برادرش دردسرساز است، اما جورجیا هر طور شده می‌خواهد به همه ثابت کند که با برادرش فرق دارد.

موضوع کتاب مدرسه... است، لطفاً جای خالی را پر کنید 3: داداش خیلی خالی بندم چیست؟

جورجیا خواهر ریف به قول خودش دختری باهوش، خلاق و مهربان است اما به خاطر دردسرها و خرابکاری‌های برادرش ریف همه نسبت به او بدبین هستند و فکر می‌کنند او هم مثل برادرش دردسرساز است. جورجیا می‌خواهد به همه نشان بدهد که مثل برادرش نیست و حتی با ریف شرط بسته که محبوب‌ترین دختر مدرسه شود اما راهی که در پیش دارد خیلی سخت است چرا که قطعاً ریف باز هم برایش دردسر درست می‌کند. به نظر شما جورجیا می‌تواند برنده‌ی شرطش با ریف باشد؟ برای دانستن پاسخ این سوال، داستان فوق‌العاده مدرسه... است، لطفاً جای خالی را پر کنید 3: داداش خیلی خالی بندم (Middle School: Big Fat Liar) را دنبال کنید.

درباره‌ی مجموعه «مدرسه... است، لطفا جای خالی را پر کنید»:

این مجموعه که از عناوین پرفروش نیویورک تایمز به شمار می‌آید، داستان‌ نوجوانی متفاوت، اما بی‌نهایت دوست‌داشتنی به نام ریف کاچادورین است که با ماجراهای گوناگونی مواجه می‌شود. جیمز پترسون (James Patterson) و کریس تبتس (Chris Tebbetts) به برخی از بزرگ‌ترین مسائل دانش آموزان می‌پردازند. ریف در ابتدا راهی اشتباه برای ارتباط با جهان پیرامونش انتخاب می‌کند. او همیشه با قوانین و محدودیت‌های زندگی و مدرسه‌اش درگیری داشت و برای انتخاب راه درست و غلط مردد بود. درون مایه و محتوای کلی این مجموعه چالش انتخاب صحیح و احترام به ارزش‌های مدرسه و به طور کل جامعه است.

داستان‌های تاثیرگذار مجموعه «مدرسه... است، لطفا جای خالی را پر کنید» (Middle School) با آزمون و خطاهای ریف در برخورد با مسائل گوناگون، برای نوجوانان بسیار آموزنده است و مفاهیم مهمی مانند یادگیری، انجام سرگرمی و کارهایی تازه، قضاوت نکردن از روی ظاهر انسان‌ها، پیدا کردن دوستان جدید، پرهیز از کینه، زورگویی و دشمنی با دیگران، کشف ماهیت وجود خود و ... را به آن‌هامی‌آموزد. به بیان کلی این مجموعه بسیار خودمانی و طنزآمیز بوده و یادداشت‌های تصویری خلاقانه و آموزنده‌ای دارد که بر جذابیت بیشتر داستان‌ها افزوده است.

نکوداشت‌های کتاب مدرسه... است، لطفاً جای خالی را پر کنید 3: داداش خیلی خالی بندم:

- درک عدم امنیت کودکان و هر آنچه که ممکن است نوجوانان را تحریک به خواندن کتاب کند.. یک رمان کاملاً متناقض. (Los Angeles Times)

- این کتاب یک گفتگوی جالب، خنده دار و جذاب است، که اغلب مخاطب را مستقیماً مورد خطاب قرار می‌دهد. پر از تصویرگری‌‌های پرانرژی است که مورد علاقه نوجوانان شورشی کوچک شما قرار می‌گیرد، معلمان را به عنوان زندانبان، ماتادور و اژدهای پرنده به تصویر می‌کشد. پترسون می‌داند چگونه یک طرح را طراحی کند و پیچ و تاب‌های شگفت‌انگیز و حتی تأثیرگذار ایجاد می‌کند... ریف پسر بد با قلبی از طلا است. (The New York Times)

- پترسون به طرز ماهرانه‌ای داستانی عمیق و قابل تأمل درباره مکانیسم‌های مقابله با کودکی و واقعیت‌های روزمره مدرسه و خانواده خلق کرده است. این کتاب برای پسران و دخترانی که رفتارهای نامناسب و ناهنجار اجتماعی دارند، کاملا مناسب است و به نوجوانان کمک می‌کند تا بدانند که هر چقدر اوضاع وخیم به نظر برسد، در جهان جایی برای آن‌ها وجود دارد. (School Library Journal, starred review)

- هوشمندانه به حوادثی می‌پردازد که در مدرسه راهنمایی رایج است: قوانین زیاد... . امیدوارم این آخرین موردی نباشد که از ریف کاچادورین می‌شنویم. (The Associated Press)

- باورنکردنی، دقیق و تخیلی که به تمام این‌ها عمق و شوخ‌طبعی را هم اضافه کنید. یک داستان لذت‌بخش که همه‌ی افراد از آن لذت می‌برند. (Library Media Connection)

کتاب مدرسه... است، لطفاً جای خالی را پر کنید 3: داداش خیلی خالی بندم مناسب چه کسانی است؟

نوحوانان علاقه‌مند به داستان‌های طنز و آموزنده از خواندن این کتاب لذت خواهند برد.

در بخشی از کتاب مدرسه... است، لطفاً جای خالی را پر کنید 3: داداش خیلی خالی بندم می‌خوانیم:

طبیعتا، ریف از این که تونسته بودم قبل از اون توو ایربروک دوست پیدا کنم، عصبانی شده بود و همین، باعث شده بود منم خوشحال‌تر بشم. اسم بندمون رو گذاشته بودیم خفن‌ها؟! آرزومون این بود که بتونیم واسه مراسم امسال مدرسه، اجرا بگیریم.

مامان اجازه داده وسایلمون رو بذاریم توو پارکینگ؛ واسه همین همه چی آماده بود. پرسیدم: «آهنگ اصلی مون رو بزنیم؟» مری داد زد: «بزنیم!» و ما هم پارکینگ رو فرستادیم هوا!