معرفی و دانلود کتاب میراث

معرفی کتاب میراث

در کتاب میراث، خاطرات فیلیپ راث، نویسنده‌ی برنده‌ی جایزه‌ی پولیتزر را می‌خوانید که پس از ابتلای پدر سالخورده‌اش به تومور مغزی، شرایط سخت احساسی و روانی را تجربه می‌کند و نحوه‌ی مواجهه‌ی خود و پدرش را با این اتفاق ناگوار شرح می‌دهد. این زندگینامه خودنوشت، یکی از بزرگ‌ترین اندوه‌های دوران بزرگسالی بسیاری از انسان‌ها را بازنمایی می‌کند و اثری خواندنی و تامل‌برانگیز است.

درباره‌ی کتاب میراث

اگر به عنوان یک کودک، شانس این را داشته‌اید که با والدین خود ارتباط عاطفی و روانی قوی داشته باشید و اگر باز هم شانس این را داشته‌اید که تا بزرگسالی در کنار والدین خود باقی بمانید، احتمالا، این اندوه بزرگ را تجربه کرده‌اید یا خواهید کرد: اندوه دیدن سالمندی والدینتان! کسانی که روزی به نظرتان خدای قدرت، توانمندی، ذکاوت و موفقیت بودند، حالا جلوی چشمان شما پا به جهان ناتوانی، بیماری یا حتی زوال عقل می‌گذارند. اینجاست که شما نه‌تنها با مشکلاتی نظیر مشکلات مادی نگهداری از مراقبان کودکی‌تان مواجه می‌شوید، بلکه از نظر روانی نیز درون چاهی از احساسات متناقض و ناراحت‌کننده می‌افتید. این احساسات و شرایط، با زیباترین و شیواترین کلمات، در کتاب میراث (Patrimony: a true story) نوشته‌ی فیلیپ راث (Philip Roth) به تصویر درآمده است.

داستان کتاب میراث، از اینجا شروع می‌شود: پدر نویسنده، که با وجود سن بالا، همیشه سلامت و شاداب به نظر می‌رسید، یک روز صبح با صورتی که یک سمت آن فلج شده از خواب بیدار می‌شود. این تازه آغاز ماجراست چراکه پس از مدتی، متوجه می‌شوند این مشکل، به علت وجود یک تومور مغزی بزرگ در سر پدر پیش آمده است؛ توموری که به تدریج او را به طور کامل از پا می‌اندازد. حالا فیلیپ راث، نویسنده‌ای که در حال خواندن برشی از زندگی‌اش هستید، نه‌تنها باید با مشکلات درمان پدر دست‌وپنجه نرم کند، بلکه باید آب شدن او را به چشم ببیند و از سویی، با خاطرات پدرِ قدرتمند، باصلابت و گاهی مستبد خود نیز کنار بیاید! درحالی‌که دوست دارد همیشه‌ زیر سایه‌ی تنومند او بماند، حالا باید بپذیرد که فرد ناتوان و نیمه‌فلجی که هر روز هم وضعیتش بدتر می‌شود، پدرِ همیشگی اوست. این همان احساسی است که بسیاری از افراد، در مواجهه با سالمندی و بیماری والدینشان آن را تجربه می‌کنند.

خواندن رمان میراث، برای کسانی که تجربه‌ی ازدست‌دادن اینچنین عزیزی را نداشته‌اند هم، یک سفر ماجراجویانه احساسی است؛ یعنی دقیقا همان چیزی که از یک رمان خوب انتظار داریم. کلمات ساده، جملات روان، فضاسازی به‌اندازه که ما را درست در میانه‌ی داستان قرار می‌دهد و توصیفاتی که احساسات متناقض نویسنده را به زیبایی برایمان تشریح می‌کند، باعث می‌شود کتاب زندگینامه‌ی میراث خواندنی‌تر شود.

فیلیپ راث، نویسنده‌ی کتاب میراث، یکی از نویسدگان پرافتخار آمریکایی است. او بارها معتبرترین جوایز ادبی را به دست آورده است و کتاب‌های متعددش بارها و بارها در آمریکا و جهان به چاپ رسیده و مورد استقبال خوانندگان و منتقدان قرار گرفته است. جایزه پولیتزر، جایزه ملی کتاب آمریکا، جایزه‌ی حلقه‌ی منتقدان آمریکا، جایزه‌ی پن فاکنر و جایزه‌ی من بوکر تعدادی از جوایز ادبی فیلیپ راث هستند. اهمیت کتاب میراث، در نگاه صادقانه‌ی راث به این بخش خاص از زندگی خود است که با بهره‌گیری از زبان غنی و توانمندی‌های ادبی او به بهترین شک بیان شده است. کتاب میراث را بنفشه میرزایی، به‌شکلی روان و خواندنی به فارسی برگردانده و نشر گویا آن را به چاپ رسانده است.

افتخارات کتاب میراث

• برنده‌ی جایزه‌ی ملی دایره‌ی منتقدان کتاب برای زندگینامه‌ی خودنوشت
• برنده‌ی جایزه‌ی سفیر کتاب در بخش زندگینامه
• نامزد دریافت جایزه‌ی پن فاکنر
• نامزد دریافت جایزه‌ی لس‌آنجلس تایمز برای زندگینامه

نکوداشت‌های کتاب میراث

• خاطره‌ای سخت که زیبا نوشته شده است... هر صفحه از آن بوی صداقت و راستی می‌دهد. (کرونیکل سانفرانسیسکو)
• پرتره‌ی عمیق و صادقانه‌ای از یک پدر و پسر... راث، در کتاب خود درباره‌ی خود و پدرش، درباره‌ی مرگ و ترس از آن و درباره‌ی عشق که انسان را کاملا آسیب‌پذیر می‌کند، می‌گوید. (تریبون شیکاگو)
• میراث، یکی از داستان‌های واقعی رایج میان آمریکایی‌ها را به‌شکلی ساده و زیرکانه به اشتراک می‌گذارد... جوری که انگار از یک شگفتی و شور و شوق هنری خاص حرف می‌زند....این یک هنر پرافتخار به تمام معناست... (مرور کتاب نیویورک تایمز)
• کتاب میراث داستانی واقعی است که با تمام اقتدار و مهارت روایی یک نویسنده‌ی بزرگ نوشته شده است. (ساندی تایمز)

کتاب میراث برای چه کسانی مناسب است؟

کتاب میراث برای همه‌ی کسانی که به خواندن رمان، زندگینامه یا حتی ناداستان علاقه دارند، مناسب خواهد بود.

در بخشی از کتاب میراث می‌خوانیم

گیاهان رونده، چهارچوب پنجره‌ها را که به سمت جنوب خیابانی مشجر و مسکونی باز می‌شدند پوشانده بود. در هر اتاق، عکس‌هایی از فرزندان، نوه‌ها، عروس‌ها، خواهرزاده و برادرزاده‌ها گذاشته ‌بود و چند کتابی را که در قفسه‌های نشیمن بود یا من آورده بودم، یا در مورد یهودیت بودند. صرف‌نظر از لامپ‌ها، که تا حدی تشریفاتی و پُر زرق‌وبرق و به طرز تعجب‌آوری از شخصیت منظم و رسمی مادرم با شعار زیبایی‌شناسی «هر چیزی باید سر جای خودش باشد» به دور بودند، آپارتمان محیطی گرم و دعوت‌کننده داشت که ظاهر براق و درخشانش، دست‌کم آن زمان که مادرم زنده بود، چیزی بود در تضاد با لابیِ دلگیر و راهروهای آن ساختمان سی ساله که به طرز ناخوشایندی خالی و در آستانه‌ی ویرانی بود. وقتی به دیدار پدرم می‌رفتم، مخصوصاً از زمانی که تنها شده بود، گاهی پس از استفاده از سرویس بهداشتی، روشویی را برق می‌انداختم و جای صابون و لیوان جامسواکی را می‌شستم و بعد نزد او به اتاق‌نشیمن برمی‌گشتم.

پدر اصرار داشت که لباس‌های زیر و جوراب‌هایش را به جای استفاده از خشک‌شویی که در زیرزمین قرار داشت و بیست‌و‌پنج سنت هزینه برمی‌داشت؛ خودش در حمام بشوید. هر وقت به خانه‌اش می‌آمدم با توده‌ای از لباس‌های چرک‌مُرده‌ی از شکل‌افتاده‌ای روبه‌رو می‌شدم که همه جا بودند، روی بند رخت، روی لوله‌ی دوش حمام و در قفسه‌ی حوله‌ها. با تمام این‌ها او به شیک‌پوشی و آراسته بودنش افتخار می‌کرد و همیشه از پوشیدن کت‌های غیررسمی خوش‌دوخت و جدید یا کت و شلوار و جلیقه‌ی مارک هیکی فریمن لذت می‌برد، به‌ویژه اگر آن‌ها را از حراج‌های آخر فصل می‌خرید. دوست داشت در مصرف هر چیزی، حتی بی‌ارزش صرفه‌جویی کند و به‌نظر می‌رسید که از زمان مرگ مادر، پیژامه و دستمال گردن و لباس زیر و جوراب نو نخریده است. صبح آن روز بعد از اتفاق غیرمنتظره‌ی رفتن به مزار مادر، وقتی به آپارتمان پدر رسیدم، فوری بهانه‌ای تراشیدم و به دست‌شویی رفتم. اول که خروجی را رد کردم و حالا هم در دست‌شویی، در آن دقایق کوتاه به دنبال بهترین راهی بودم که درباره‌ی تومورش با او حرف بزنم.

فهرست مطالب کتاب

فصل اول: خب، نظرت چیست؟
فصل دوم: کجایی مامان؟
فصل سوم: آیا من زامبی خواهم شد؟
فصل چهارم: باید زندگی را از سر بگیرم
فصل پنجم: شاید اینگرید بتواند برای همیشه از من مراقبت کند
فصل ششم: آن‌ها مبارزه می‌کردند چون مبارز بودند، و مبارزه می‌کردند چون یهودی بودند