معرفی و دانلود کتاب جادوگر بی‌جواز

معرفی کتاب جادوگر بی‌جواز

در جهان کتاب جادوگر بی‌جواز، جادو ممنوع است؛ دختری جادوگر به نام گنجشکک برای حفظ زندگی خود و رویارویی با حاکمان ظالم، ناچار است در سایه‌ها زندگی کند و در نهایت با شجاعت در برابر نظامی که وجود او را انکار می‌کند، بایستد. کلی بارن هیل در این رمان فانتزی، نوجوانان را به دنیایی سرشار از استعاره، احساس و جادو می‌برد. این کتاب موفق به دریافت جایزه‌ی جهانی فانتزی شده است.

درباره‌ی کتاب جادوگر بی‌جواز

کتاب جادوگر بی‌جواز (The Unlicensed Magician)، داستان دختری جادوگر با نام گنجشکک را در خود گنجانده است. او در دنیایی زاده‌ شده که جادو در آن ممنوع است و کودکان جادویی، پس از تولد به برجی بلند برده می‌شوند تا قدرتشان در اختیار وزیر زورگوی شهر قرار گیرد. کلی بارن هیل (Kelly Barnhill)، نویسنده‌ی کتاب، این داستان را با ضرب‌آهنگی سریع و هیجان‌انگیز روایت کرده تا خواننده‌ی نوجوانش را تا انتها، مشتاق نگه دارد. این داستان در کنار مضمون تخیلی و هیجان‌انگیز، مفاهیم فلسفی ارزشمندی را در خود جای داده است.

داستان کتاب جادوگر بی‌جواز، در دنیایی روایت شده که جادوگران، موجوداتی سرکوب‌شده و تحت تعقیب هستند. با ظاهر شدن ستاره‌ی دنباله‌داری با نام بورو، نوزاد‌هایی با توانمندی‌های جادویی زاده می‌شوند. در بین بیست نوزادِ جادویی، یکی از آن‌ها می‌میرد. نوزده نوزاد دیگر به‌ دست وزیری ظالم به برجی بلند عازم می‌شوند تا قدرت‌های جادویی‌شان به قدرتمندتر شدن وزیر کمک کند. در این بین، نوزاد مرده در زباله‌های شهر انداخته می‌شود. گنجشکک، همان نوزاد مرده‌ای است که زندگی را علی‌رغم همه‌ی پیش‌فرض‌های دشوار انتخاب می‌کند. او توسط مردی آشغال‌جمع‌کن که در اطراف زباله‌ها پرسه می‌زند، نجات پیدا می‌کند. این مرد با کمک زنی تخم‌مرغ‌فروش و یک پاسبان دانا، تصمیم می‌گیرد کودک را از چشم وزیر پنهان کند. گنجشکک در حاشیه‌ی جامعه، به‌دور از چشم همگان رشد می‌کند و تصمیم می‌‌گیرد با استفاده از توانمندی‌های جادویی خود با ممنوعیت‌های این شهر، دست‌و‌پنجه نرم کند. در این مسیر، اتفاق‌های هیجان‌انگیزی سر راه او و دیگر شخصیت‌های رمان جادوگر بی‌جواز قرار می‌گیرد.

کلی بارن هیل شخصیت‌پردازی‌ِ این کتاب را به‌صورت استعاری و نمادین انجام داده است. شخصیت‌های آشغال‌جمع‌کن، تخم‌مرغ‌فروش، وزیر و پاسبان نه فقط نقش‌های داستانی، بلکه نمادهایی از وجدان جمعی، سرکوب، حمایت و خِرَد در لایه‌های این داستان به‌حساب می‌آید. گنجشکک، نقش اول داستان، چهره‌ای شاعرانه از مقاومت و امید را نمایندگی می‌کند؛ دختری که قدرتش نه‌فقط در جادو، بلکه در انتخاب دیده‌ شدن یا نامرئی ماندن نهفته است. درون‌مایه‌های پنهان‌شده در روایت، از نقد سرکوبِ قدرت‌های خلاق گرفته تا مسئله‌ی هویت و حق انتخاب، داستان را از سطح یک افسانه‌ی جادویی به سطحی از تأملات اجتماعی و فلسفی ارتقا داده است. اگرچه زبان کلی بارن هیل ساده است و رمانش را برای نوجوانان نوشته، مضامین ارزشمند آن، کتاب حاضر را به اثری خواندنی برای بزرگسالان نیز تبدیل می‌کند.

کتاب جادوگر بی‌جواز را انتشارات کتاب کوک، چاپ و روانه‌ی بازار کرده است. کیارش درگاهی اثر حاضر را ترجمه کرده و فرشاد رضایی ناظر ترجمه‌ی کتاب است.

کتاب جادوگر بی‌جواز برای چه کسانی مناسب است؟

نوجوانان علاقه‌مند به داستان‌های فانتزی و تخیلی با درون‌مایه‌های اجتماعی و فلسفی، مخاطب‌های این کتاب هستند.

در بخشی از کتاب جادوگر بی‌جواز می‌خوانیم

وزیر هیچ‌وقت حساب باد را نکرده بود. او همین‌طور برجش را برده بود بالا و بالاتر و آن را تبدیل کرده بود به سازه‌ای کج‌ومعوج و پیچ‌درپیچ و باورنکردنی؛ شبیه علف‌های دریایی‌ای بود که خودشان را می‌رسانند به سطح آب؛ منتها این‌یکی سقف آسمان را نشانه رفته بود. سنگ‌های سیاه، پنجره‌های دوده‌گرفته‌اش، همه و همه بدون جادو و جادوگران کوچکش غیرممکن به نظر می‌رسید.

وزیر عاشق آن‌ها بود.

او طاقت فکرکردن به آن‌ها را نداشت.

او فکر آن‌ها را از سرش بیرون کرد.

و برجش یک معجزه بود! آن برج از تمام سازه‌های تاریخ جهان بلندتر بود. وزیر تاریخ جهان را می‌دانست، آخر تمام کتاب‌های تاریخ را در اختیار داشت؛ البته آن کتاب‌هایی که آتششان نزده بود. در آن کتاب‌ها به انواع و اقسام سازه‌های فوق‌العاده اشاره شده بود، ولی دریغ از کوچک‌ترین اشاره‌ای به باد.

چیزی نمانده بود که باد او را از بالای برج سوار بر بال خودش به آغوش مرگ برساند و ازآنجاکه آن مرد مدت‌ها، مدتی مدید، از مرگ و ناخوشی‌های آن جسته بود، چنین مرگی می‌توانست نهایت بدبیاری باشد. سقوط از برج خودش؟ هرگز! او از آن به بعد موقع رصد آسمان، خودش را با بند و طناب سر جایش محکم می‌کرد و بعد می‌نشست به انتظار نخستین نشانه‌های بازگشت دنباله‌دار بورو.

سروکلۀ این دنباله‌دار، هر قرن چهاربار در آسمان پیدا می‌شد. وزیر آن‌قدر این اتفاق را مشاهده کرده بود که شمار آن از دستش در رفته بود. حالا می‌خواست یک بار دیگر به تماشای عبور آن دنباله‌دار بنشیند؛ و این بار دیگر خیلی به آن نزدیک شده بود، اما همچنان نمی‌توانست آن را به دام بیندازد. لااقل هنوز موفق نشده بود.