معرفی و دانلود کتاب خوشبختی اما و اگر ندارد

معرفی کتاب خوشبختی اما و اگر ندارد

کتابی لطیف، روشن و خوش‌خوان که نور عشق و دوستی را به شما هدیه می‌دهد. ان گئل اوئون در کتاب خوشبختی اما و اگر ندارد، داستان پیرزنی 85 ساله را روایت می‌کند که می‌خواهد به یک خانه‌ی سالمندان مجلل برود؛ اما از یک مسافرخانه سردرمی‌آورد که ساکنان عجیبی دارد! این کتاب دومین رمان نویسنده است که برنده‌ی جایزه‌ی خوانندگان کتاب‌های جیبی در سال 2019 شده و به مدت چند ماه در صدر کتاب‌های پرفروش فرانسوی قرار گرفته است.

درباره‌ی کتاب خوشبختی اما و اگر ندارد

پولت مرسیه 85 ساله، فقط یک آرزو دارد: به جای ماندن در خانه‌ی پسر و عروسش، آخرین روزهای زندگی‌اش را در یک خانه‌ی سالمندان مجلل در جنوب فرانسه سپری کند. او برای متقاعد کردن پسرش برای صرف چنین هزینه‌ای، مجبور است وانمود کند دچار عوارض ناشی از پیری شده است. نقشه‌ی او هیچ نقصی ندارد؛ اما متأسفانه پولت به‌جای یک خانه‌ی سالمندان رؤیایی، از یک مسافرخانه در حومه‌ی شهر سردرمی‌آورد: مسافرخانه‌ی آقای ایوون. این پیرزن باهوش و آینده‌نگر، تصمیم می‌گیرد هرچه زودتر راهی برای فرار از مسافرخانه پیدا کند. اما نقشه‌ی او طبق برنامه پیش نمی‌رود و پولت اندک‌اندک، به گذشته‌ی ساکنان مرموز مسافرخانه علاقه‌مند می‌شود. او حالا باید از دو راز باخبر شود: چه چیزی در نامه‌های اسرارآمیز متعلق‌به آقای ژرژ نوشته شده است؟ و نویسنده‌ی دفترچه‌ی رهاشده در کتابخانه کیست؟

ان گئل اوئون (Anne-Gaëlle Huon) زمانی این رمان را نوشت که فرانسه را ترک کرده بود و با خانواده‌اش در نیویورک زندگی می‌کرد. او درباره‌ی کتاب خوشبختی اما و اگر ندارد، می‌گوید: «ایده‌ی این کتاب در مسافرخانه‌ی پدرم یا بهتر است بگویم هتل‌ - رستوران او به ذهنم خطور کرد. من در کارهای آن‌جا به او کمک می‌کردم و روزی، با یک پیرزن دوست‌داشتی آشنا شدم که میز مخصوص‌به‌خود را داشت. زمانی که سفارش می‌گرفتم، سعی داشت به من نشان دهد که از این‌جا خوشش نمی‌آید. یک روز این پیرزن دیگر نیامد. اکنون او به زندگی در رمان خوشبختی اما و اگر ندارد (Le bonheur n'a pas de rides)، ادامه می‌دهد. فقط باید تذکر دهم هر اشاره‌ای به دنیای فیلم «سرگذشت آملی پولن» به‌هیچ‌وجه تصادفی نیست! به مسافرخانه‌ی آقای ایوون خوش آمدید!»

نویسنده اندک‌اندک ما را با دیگر شخصیت‌های کتاب آشنا می‌کند. آقای ایوون که دوست دارد در منو سیب‌زمینی سرخ‌کرده‌ی خانگی قرار بگیرد؛ اما آشپز مسافرخانه، نور، با او مخالف است. مارسلین سعی دارد آقای ژرژ را به ورزش کردن عادت دهد؛ اما تنها اعتیاد آقای ژرژ این است که به روستای کناری فرار کند و مسابقات اسب‌دوانی را ببیند. ژولیت، نظافتچی جوان، یک دفترچه‌ یادداشت بسیار عجیب را در کتابخانه پیدا می‌کند. البته نباید هیپولیت را فراموش کنیم: کسی که در باغ آقای ایوون به دنبال حلزون می‌گردد. همه‌ی این آدم‌ها در کنار هم زندگی می‌کنند، شب‌ها را به بازی کردن می‌گذرانند و می‌کوشند همدیگر را بهتر درک کنند. ان گئل اوئون در رمان خوشبختی اما و اگر ندارد، داستان همه‌ی این شخصیت‌ها را موازی با هم تعریف می‌کند؛ پس قطعاً هنگام خواندن داستان خسته و کسل نمی‌شوید!

شخصیت پولت هم از همان ابتدا شما را جذب می‌کند. پیرزنی دوست‌داشتنی و جذاب که برای رسیدن به خانه‌ی سالمندان رؤیاهایش، هر کاری انجام می‌دهد. رفتار و افکار او هنگامی که در خانه‌ی پسرش زندگی می‌کند، خواننده را به خنده وامی‌دارد. وقتی پولت به مسافرخانه‌ی آقایی ایوون می‌رود،‌ شخصیتی گوشه‌گیر، کنجکاو، مستبد و سخت‌گیر پیدا می‌کند. اما زمانی که محیط اطراف و همنشینان جدیدش را می‌شناسد، از لاک خود بیرون می‌آید و کارهایی غیرمنتظره انجام می‌دهد.

کتاب خوشبختی اما و اگر ندارد پر است از لحظه‌های شادی، مهربانی، دوستی، عشق، کمک به دیگران و... . ان گئل اوئون داستان زندگی واقعی را تعریف کرده است و احتمالاً‌ هر کدام از خوانندگان ویژگی‌های خود را در یکی از شخصیت‌ها پیدا می‌کنند. مخاطبان پس از تمام شدن این رمان، قطعاً تکه‌ای از قلب خود را در کنار پولت، ژرژ، ایوون، مارسلین، ژولیت و هیپولیت خواهند گذاشت و به این زودی آن‌ها را فراموش نخواهند کرد.

رمان خوشبختی اما و اگر ندارد با ترجمه‌ی معصومه خطیبی‌بایگی و به همت نشر البرز به چاپ رسیده است.

جوایز و افتخارات کتاب خوشبختی اما و اگر ندارد

• برنده‌ی جایزه‌ی خوانندگان کتاب‌های جیبی در سال 2019
• قرار گرفتن در صدر کتاب‌های پرفروش فرانسه

نکوداشت‌های کتاب خوشبختی اما و اگر ندارد

• من شخصیت مادام پولت را خیلی دوست داشتم. بعضی جاها از خنده، اشکم درآمد! کتابی درباره‌ی دوستی و اهمیت در کنار هم بودن. (Les Petites Lectures d'Hélène)
• خندیدم، گریه کردم. کتابی به‌یادماندنی. (I love books)
• نزدیک به دو ماه از تمام کردن کتاب خوشبختی اما و اگر ندارد، می‌گذرد. بااین‌حال شخصیت‌های کتاب همچنان در من زندگی می‌کنند. آن‌ها در ذهن من جای گرفته‌اند و جای کوچکی در قلب من پیدا کرده‌اند. (books and cats)
• به شما قول می‌دهم که در هر صفحه حداقل یک لبخند بر لبانتان بنشیند. (Laurie Lucas et ses Lectures)
• من به‌تازگی ان گئل اوئون را کشف کرده‌ام و اصلاً قصد ندارم به این زودی او را رها کنم! (La maison livre)

کتاب خوشبختی اما و اگر ندارد برای چه کسانی مناسب است؟

کتاب خوشبختی اما و اگر ندارد داستانی آرام، ساده و خوش‌خوان را روایت می‌کند که زیبایی‌های زندگی را به یاد می‌آورند. اگر به این سبک رمان‌ها علاقه دارید، حتماً این کتاب را برای مطالعه برگزینید.

در بخشی از کتاب خوشبختی اما و اگر ندارد می‌خوانیم

الکسی آروغ پرسروصدایی زد. فیلیپ که بینی‌اش روی صفحۀ تلفن همراهش بود، سرش را بلند نکرد. به‌نظر پولت نگران می‌آمد. آیا این موضوع مربوط به خودش می‌شد؟ آیا طبقِ گزارشی که به او داده ‌بودند، نگرانِ مادرش بود که به‌نظر می‌رسید این روزها مَشاعرش را از دست داده؟ پولت ته دلش خندید. چه بهتر! به‌هرحال، این هم بخشی از همان نقشه‌ای بود که از چند هفته‌ پیش داشت موبه‌مو طراحی‌اش می‌کرد. باید سریع و درست پیش می‌رفت. و چه بد اگر این قضیه کمی باعث دلخوری فیلپیپ می‌شد و چند چروک اضافی روی صورتش می‌انداخت. بدون اینکه خودش بداند، پولت داشت راه‌حل را توی سینی ‌نقره‌ای تقدیمش می‌کرد. برای پولت می‌شد اقامتی طلایی در یک آسایشگاه سالمندان در جنوب فرانسه، به دور از نگاه‌ها و ژیگوهای زیادی برشته و برای فیلیپ، احساسِ آرامش از اینکه مادرش را دستِ آدم‌های خوبی سپرده است.

پولت نگاهی به ساعتِ دیواری انداخت. این ناهار تمامی نداشت. پس کی بالاخره بحث او را پیش می‌کشیدند؟ کورین چند لحظۀ بعد با دسرِ تیرامیسو سنتی‌اش برگشت. و مثل تمامِ یکشنبه‌ها، فیلیت از او تعریف کرد. پولت با دیدن بیسکویتِ غرقِ در پودرِ قهوه حالتِ تهوع گرفت. کورین گفت:

«پولت، بشقابتان را به من می‌دهید؟»

این لحنِ شیرینی که عروسش جلوِ پسرش به خودش می‌گرفت، جانِ پولت را به لبش می‌رساند. کورین مثل دخترهای تازه به‌بلوغ‌رسیده جلبِ توجه می‌کرد؛ دامن‌های کوتاه می‌پوشید و بدنش را در دکلته‌های چسبان بیرون می‌انداخت. چطور آدم دلش می‌آید بشقابش را تمام کند، وقتی‌ که استعدادِ آشپزی بانوی خانه، قبلاً اشتهایت را کور کرده است. کورین سرِ میز شوهرش را می‌بوسید و به هر کدام از شوخی‌هایش ریز‌ریز می‌خندید.