معرفی و دانلود کتاب صوتی گوگرد

معرفی کتاب صوتی گوگرد

در انتهای پله‌های یک دواخانه‌ی متروک، رازی هست که انسان را به جاودانگی می‌رساند. در کتاب صوتی گوگرد که به دست عطیه عطارزاده نوشته شده، شاهد علاقه‌ی جنون‌وار اهالی این خانه برای یافتن اکسیر نامیرایی هستیم. وارثین دکتر حبیب نظام، تمام عمر خود را به دنبال زندگی جاودان می‌گردند، اما عاقبت به دست اجل می‌افتند. در این بین، سگی دوره‌گرد زندگی می‌کند که بهتر از هرکسی از جزئیات این دواخانه‌ی نفرین‌شده خبر دارد، زیرا خود او هرگز مرگ را تجربه نمی‌کند.

درباره‌ی کتاب صوتی گوگرد

تماشای جهان از نگاه یک سگ ولگرد، تجربه‌ی خارق‌العاده‌ای‌ست. اما راوی کتاب صوتی گوگرد به سگ‌های دیگری که در کوچه و خیابان می‌بینید، شباهتی ندارد. عطیه عطارزاده، نویسنده‌ای که نامش برای طرفداران ادبیات داستانی آشناست، در رمان شنیدنی خود ما را با روزگار سگی همراه می‌کند که فنا‌ناپذیر و نامیراست.

ماه‌ها و سال‌ها از پی هم می‌گذرند، چند نسل از اهالی دواخانه‌ای که سگ در آن زندگی می‌کند، می‌میرند و نسل دیگری به دنیا می‌آید، اما سگ همچنان زنده است، سرحال و قبراق، همچون دوربینی که وقایع اطراف خود را ضبط کند به حوادث خانه خیره می‌شود. از چه سالی صحبت می‌کنیم؟ شاید بیش از 120 سال پیش. قحطی و تیفوس و تراخم سایه‌ای از مرگ را بر زندگی مردم انداخته. اغلب افراد دوران پیری را به چشم نمی‌بینند و هر روز جسد فرد بی‌نام‌ونشان تازه‌ای در گوشه‌ای از شهر پیدا می‌شود. در این میان، راوی نامیرای داستان صوتی گوگرد، حوادث را با دقت و ظرافتی که فقط از نگاه یک سگ برمی‌آید، برای ما تعریف خواهد کرد.

مرگ دوا و چاره‌ای ندارد، حتی برای پزشکی که انواع امراض انسانی و راه درمان آن‌ها را می‌شناسد. در بحبوحه‌ی قحطی و گرسنگی، دکتر حبیب نظام به وطن خود برمی‌گردد و دواخانه‌ای برپا می‌کند؛ به زندگی خود سروسامانی می‌دهد و به‌زودی صاحب دو فرزند می‌شود، فرزندانی که خط داستان را به سمت‌وسوی متفاوت می‌برند. فروغ سودای بازیگری در سر دارد و اهمیتی به خواست و خواهش‌های پدرش نمی‌دهد و امیرهوشنگ عاشق دختری اهل سیاست و مبارزه است و سرنوشت خود را به حوادث غم‌باری پیوند می‌زند. در این میان، سگ ماجرای ما همچنان نظاره‌گر آمد و رفت‌هاست.

نامیرایی یا نفرین؟ ماجرای دواخانه‌ی دکتر حبیب نظام

میل به جاودانگی آرزوی تازه‌ای نیست. تا بوده و هست، انسان از مرگ فرار می‌کند و دست اجل به دنبال او می‌افتد، تعقیب و گریزی که هیچ‌گاه پایانی ندارد و همیشه به نفع ملک‌الموت پایان می‌یابد. گاهی هم ترس از مرگ و تلاش برای یافتن اکسیر جاودانگی، شکل و شمایلی از مرضی وسواس‌گونه به خود می‌گیرد. چیزی شبیه به نفرین. گرچه راوی رمان صوتی گوگرد از مرگ معاف است اما اطرافیان او به این مرض لاعلاج دچارند و نسلی پس از نسل بعد به دنبال چاره‌ای برای رهایی از مرگ می‌گردند.

در ادامه‌ی روایت عطیه عطارزاده، حوادث غافلگیرکننده بیش از پیش به هم می‌تنند. جادو و جنبل و آزمایش‌های پزشکی از یک سو و شورش و فریاد اعتراض و فعالیت‌های سیاسی از سوی دیگر، پای رخدادهای دردناکی را به زیرزمین دواخانه باز می‌کند. درحالی‌که اهالی این خانه‌ی نفرین‌شده یکی پس از دیگری با آرزوی جاودانگی به کام مرگ می‌روند، سگ ماجرا به یاد روزی می‌افتد که به دست مردی سیاه‌پوش و با محلولی با بوی گوگرد جاودانه شد.

داستان گوگرد، روایتی جاودانه درباره‌ی جاودانگی

نویسنده‌ی داستان تاریخی تخیلی گوگرد، درست مانند یک کیمیاگر، اکسیری از رویدادهای غریب و اعجاب‌انگیز را به هم می‌آمیزد، رنگی از تاریخ به آن می‌پاشد و ته‌مایه‌ای از رخدادهای اجتماعی را به آن اضافه می‌کند تا درنهایت اثری جاودانه بسازد. داستانی که هم عطر ادبیات علمی و تخیلی را دارد و هم از بستر حوادث آشنای زندگی دور نیست. زاویه‌ی نگاه خاص و منحصر‌به‌فرد راوی داستان که بهتر از هر موجودی بوهای اطراف خود را می‌شناسد، با توصیفات زنده، عمیق و احساسی نویسنده به معجونی تبدیل شده که می‌توان تا انتهای آن را با لذت نوشید. برای تجربه‌ی یک داستان شنیدنی پرکشش و متفاوت، پیشنهاد ما به شما، کتاب گوگرد از عطیه عطارزاده است.

این اثر با تلاش نشر صوتی رادیو گوشه و یاری انتشارات چشمه تهیه شده و محیا ساعدی با صدای گرم خود آن را برای شما روایت می‌کند.

کتاب صوتی گوگرد برای شما مناسب است اگر

• به دنبال داستانی متفاوت و سرشار از حوادث غریب، نفس‌گیر و غیرمنتظره هستید.
• ترکیب ادبیات تاریخی با سبک داستانی تخیلی و رئالیسم جادویی را می‌پسندید.
• پیگیر آثار نویسندگان معاصر ادبیات داستانی فارسی هستید.

در بخشی از کتاب صوتی گوگرد می‌شنویم

لابد یحیا بالاخره چیزی توی کوره پیدا کرده که حالا این‌جور سرحال بیدار شده و دارد صورتش را می‌شوید. شاید هم به‌خاطر بازدید امروز دواخانه است که حتی ریش‌اش را صابون می‌زند. بعضی صبح‌ها حال خوش‌تری دارد. توی سطلم آب تازه می‌ریزد و پشت گوش‌هام را می‌خاراند. همین وقت‌هاست که خیالم تخت می‌شود هنوز چیزهایی از یحیای من توش باقی‌ست. دوباره همان بوی ترش و شیرین قدیمی از زیر پوست چرکش در می‌آید. من هم تا می‌توانم بوش می‌کشد. حالا اما نمی‌گذارد. با عصا می‌زند توی پوزه‌ام و لنگان خودش را از پله‌های زیرزمین می‌کشد بالا.

امروز یکشنبه است. روز بازدید بچه مدرسه‌ای‌ها از موزه. یحیا از وقتی برگشته و این‌جا را راه انداخته سه روز هفته به محض زدن آفتاب از پله‌ها می‌رود بالا و قفل آهنی پشت در را باز می‌کند. با این‌که جز بازدیدهای دسته‌جمعی یکشنبه‌ها، روزهای دیگر به زور سروکله بنی بشری توی این دواخانه پیدا می‌شود، هر صبح تا شروع وقت بازدید می‌افتد به جانش. تک تک شیشه‌هاش را دستمال می‌کشد. برای پاک کردن پنجره‌های ریز رنگی بالای در، نیمکت فلزی را کشان کشان می‌برد پای دیوار و تکیه داده به تی ازش می‌رود بالا. دستگیره‌های برنجی پنجره‌های رو به خیابان را پاک می‌کند. دستگیره‌ی چوبی در بالکن، پنجره‌های قدی حیاط. شیشه‌های تیره‌ی قفسه‌ها. روی جلد تک تک کتاب‌ها‌ی کتابخانه‌ی چوبی دستمال می‌کشد. بعد نوبت قاب‌های قدیمی دیواری ست که من گوشه‌های کاغذ دیواری کرم رنگش را گاز زده ام.

طوری تک تک قاب‌ها را با دقت پاک می‌کند انگار این‌ها عزیزترین چیزهای باقی مانده از پدرهاش‌اند. حتی عکس سیاه سفید پایین دیوار که توش پسربچه‌ای‌ست پنج ساله، ایستاده پشت سر نوه‌های حبیب نظام، آیدین و آرین ده دوازده ساله را. همان که توش دارد با چشم‌های گریان ترکه‌ای را به کمر سگ گوشه‌ی قاب می‌زند. جوری روی عکس دست می‌کشد انگار براش مهم نیست دوقلوهای امیرهوشنگ برای نگه داشتن من توی قاب چه جور کتکش زدند. شاید هم بعد این همه سال این چیزها را فراموش کرده. همان جور که یادش رفته سگ‌ها می‌توانند دندان فرو کنند توی پای آدم‌ها و گوشت‌شان را بکنند. هرچه هست از روزی که برگشته این‌جا و آیدین که خیلی وقت است رفته آمریکا را راضی کرده به بازکردن دوباره‌ی دواخانه نظام و تبدیل کردنش به موزه، همه چیزش شده تظاهر به این که مهم‌ترین کار زندگیش نگه داشتن این‌جاست.

فهرست مطالب کتاب صوتی