معرفی و دانلود کتاب مه
برای دانلود قانونی کتاب مه و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب مه
«خورده شدن بهتر است یا قربانی شدن؟» دیوید بر سر این دوراهی ایستاده و باید انتخاب کند کدام یکی از این شیوهها برای مرگ خود و فرزندش مناسبتر است! کتاب مه ما را به جایی میبرد که کمی از جهنم بدتر است؛ زیرا در آنجا مسئول زندگی فرد دیگری نیستیم اما در این داستان دیوید باید برای جان فرزند خردسال خود تصمیم بگیرد و با توجه به شناختی که احتمالاً از استیون کینگ دارید، میتوانید حدس بزنید که هولناکترین و فاجعهبارترین پایان را رقم میزند و ما را در بُهت فرو میبرد.
دربارهی کتاب مه
به دوران پساتمدن خوش آمدید؛ عصر نبردهای وحشیانه، گریزهایی برای بقا و قربانی دادن به امید بخشیده شدن. ما بهسوی چنین جهانی در حرکتیم؛ دنیایی که نمیدانیم کسی که کنارمان نشسته قصد جانمان را دارد و قرار است تا چند لحظهی دیگر ما را به قتلگاه بفرستد یا اینکه صرفاً به دزدیدن اموال و غذاهایمان قناعت میکند. کتاب مه (The Mist) ما را به میان هر چه از آنها میترسیم و در کابوسهایمان میبینیم دعوت میکند. مهم نیست جهانی که استیون کینگ (Stephen King) ترسیم کرده نمایانگر گذشتهی بشریت است یا آیندهای نه چندان دور را پیشبینی کرده، موضوعی که حالا باید به آن بپردازیم «قربانی» نشدن است.
کمکاری ادیبان و تاریخنویسان موجب شده تا جملهی «هر وقت خوشحال بودی باید منتظر رسیدن بلایی بزرگ باشی» بهعنوان یک حقیقت تاریخی ثبت نشود و آدمهایی مانند شخصیتهای کتاب مه، بهمحض قرار گرفتن در موقعیت «فاجعه پس از شادی»، شوکه شوند! دیوید و خانوادهاش هم که انگار از این فکت قطعی خبر ندارند، در کمال خوشی و آرامش در کنار دریاچهی لانگ، عصر زیبای خود را سپری میکنند و برای خوردن ساندویچهای کتف و سالاد سیبزمینی آماده میشوند.
آغاز فاجعهای در مه
از شب گذشته رعد و برقهای پراکنده و طوفانهای خانهبرانداز در جریانند و بیشتر از یک ساعت نیست که هوا آرام گرفته و آسمان آبی شده؛ دیوید نیز این آرامش موقت را مغتنم میشمارد و بدون اینکه بدانند چه فاجعهای بیرون از خانه به انتظارش نشسته، تصمیم میگیرد تا همراه با پسر خردسالش، بیلی، برای خرید مواد غذایی به فروشگاه رود. استفانی، همسر دیوید، نیز در خانه میماند تا از خانه محافظت کند. این صحنه، آخرین دفعهای است که استیون کینگ، دیوید، بیلی و البته ما مخاطبانِ داستان مه، استفانی را میبینیم؛ پس بهتر است همین حالا با او خداحافظی کنیم.
فروشگاه فاصلهی چندانی با خانهی دیوید ندارد و فاجعه زودتر از آنچه تصور کنیم، قرار است بر سر دیوید و بیلی نازل شود. دیوید پسرکش را در آغوش گرفته و وارد فروشگاه میشوند. آنجا شلوغتر از چیزی است که دیوید توقعش را داشت. انگار همهی مردم شهر از طوفانهای پیدرپی ترسیدهاند و برای غلبه بر وحشت خود، به خالی کردن قفسهی موادغذایی روی آوردهاند. دیوید نیز همچون سایرین دست به کار میشود و هر چه را فکر میکند قرار است فردا حسرت داشتنش را بخورد، بر میدارد.
نور محیط مدام در حال کم و کمتر شدن است. چراغهای کمسوی فروشگاه تنها روشنایی محیط هستند و دیگر از پنجرههای عریض فروشگاه، روشنی به درون نمیتابد. همه به بیرون خیره شدهاند. مه غلیظی شهر را بلعیده و بهسختی میتوان دو متر جلوتر را دید. در اعماق مه، موجودات عجیبی مشغول حرکتند. دیوید نمیتواند آنچه را که میبیند باور کند! اختاپوسی عظیم الجثه با شاخکهای سیممانند واقعاً بیرون فروشگاه ایستاده است. میلیونها حشرهی غیرعادی که همانندشان را کسی در فیلمهای ترسناک هم ندیده بود، حالا منتظرند تا مردم از فروشگاه بیرون آیند و به یک طعمهی سیرکننده تبدیل شوند. مرگ در یک قدمی آنهاست و باید بتوانند از آن بگریزند، اما فاجعهی بزرگتر درون خود فروشگاه است؛ خرافات.
دوست نداریم این واقعیت را بپذیریم اما حقیقت همین است که هست؛ هنگامی که فجایع و بلایای مختلف بر زندگی مردم سایه میافکند و دستآویزی برای رهایی وجود ندارد، دیگر با پادشاه روم در دوران گلادیاتورها و عصر توحش فرقی نداریم. در شرایط خطرناک، همه میخواهند خود را نجات دهد، حتی اگر راه نجاتشان غلط باشد و برای این کار همنوعان خود را گردن بزنند! اوضاع وقتی وخیمتر میشود که فردی مذهبی (فرقی ندارد کدام مذهب و دین) نیز در آن جمع حضور داشته باشد و معتقد باشد: «بلایی که برسرمان آمده عذاب الهی است و بیاید برای شوییدن گناهان خود، کسی را قربانی کنیم!» دیوید و بیلی در چنین جهنمی گرفتار شدهاند.
بیرون از فروشگاه موجودات غیرعادی میخواهند آنها را به لقمهای چرب و نرم تبدیل کنند و درون فروشگاه نیز مبلغ مذهبی میخواهد از میان حاضران کسی را بهعنوان هدیه نزد خداوند بفرستد تا شاید زندگی به حالت قبل برگردد! در این وضعیت باید چه کرد؟ فرار کرد؟ اما چگونه؟ مگر میشود از در فروشگاه به بیرون قدم گذاشت و زنده ماند؟ این معضلی است که دیوید و استیون کینگ قرار است آن را حل کنند، اما نه ما میدانیم چطور و نه خود او! فقط میدانیم داستان مه قرار نیست چندان خوشی داشته باشد.
کتاب مه با ترجمهی مهدی احمشه در انتشارات روزگار به چاپ رسیده است.
جوایز و افتخارات کتاب مه
- نامزد دریافت جایزهی بهترین کتاب بخش فانتزی Locus Award
- از پرفروشترین داستانهای نیویورکتایمز
- از بهترین کتابهای سال به انتخاب NPR
اقتباس سینمایی از کتاب مه
- در سال 2007 کارگردانی آمریکایی بهنام فرانک دارابانت، با اقتباس از داستان مه استیون کینگ فیلم ترسناکی بهنام «The Mist» را ساخت که آن فیلم مورد استقبال تماشاگران قرار گرفت. از بازیگران این فیلم میتوان به مارشیا گی هاردن و توماس جین اشاره کرد.
- در سال 2017، شبکهی اسپایک، تصمیم گرفت مینی سریالی را نیز با کمک گرفتن از داستان مه، بسازد و منتشر کند؛ اما بعد از یک فصل، شبکه و تهیهکنندگان از ادامهی ساخت آن صرفنظر شدند؛ بنابراین ما اکنون فقط یک فصل را آن سریال در اختیار داریم.
نکوداشتهای کتاب مه
- استیون کینگ قصهگویی بیرقیب و شکستناپذیر است. (روزنامهی دیلی میرور)
- این اثر واقعاً هولناک است... محال است آن را در فضایی ناامن، حتی درون ماشین، بخوانید. (روزنامهی نیویورک تایمز)
- داستان مه مخاطب را در شوک و بهتزدگی فرو میبرد. (ساندیتلگراف)
- استیون کینگ داستانهای ترسناک را بهصورتیکه عامهی مردم آنها را میپسندند، بازگو میکند. او از پدیدههای معمولی که در روزمره با آنها سروکار داریم، یک داستان هولناک میسازد و جهانی مملو ار شر و گناه را ترسیم میکند. (روزنامهی تایمز)
کتاب مه برای چه کسانی مناسب است؟
نمیدانیم تا چه اندازه از پدیدههای غیرواقعی همچون اختاپوسی عظیمالجثه با شاخکهای سیمی و مگسهای غولپیکر میترسید، اگر از این پدیدهها واهمه دارید، کتاب مه میتواند شما را به وحشت اندازد. اگر نسبت به این پدیدهها حساسیتی ندارید و از جنایت و قاتلان روانی وحشت دارید، نگران نباشید زیرا داستان مه برای شما هم یک مبلغ مذهبی تدارک دیده که میخواهد آدمها را قربانی کند. استیون کینگ هیچگاه ناامیدتان نمیکند و از هر چه بترسید، آن را در صفحهی بعد داستان میبینید.
در بخشی از کتاب مه میخوانیم
تلفن را قطع کردم و به آرامی به سمت مرکز خرید راه افتادم. در آن لحظه صحنهی عجیبی دیدم. یک زوج سالخورده به سمت در ورودی میرفتند و با هم صحبت میکردند و همچنان که در حال صحبت بودند، درست به در برخورد کردند. بعد به شکل خندهداری به یکدیگر خیره شدند و زدند زیر خنده. در ورودی مرکز خرید، با برق کار میکرد و به صورت خودکار باز و بسته میشد، اما حالا که برقی وجود نداشت در حالت بسته باقی مانده بود و باید آن را با زور باز میکردی. مرد سالخورده با زحمت در را برای همسرش باز کرد و بالاخره وارد مرکز خرید شدند.
من هم در را باز کردم و وارد شدم. اولین چیزی که توجهم را جلب کرد، نبود تهویه مطبوع بود. معمولاً در تابستان، آنقدر دما را کاهش میدهند که اگر بیش از یک ساعت در مرکز خرید بمانید، از سرما یخ میزنید. مانند اکثر مرکز خریدهای مدرن، مرکز خرید فدرال نیز مانند یک جعبهی اسکینر ساخته شده بود. تکنیکهای بازاریابی مدرن تمام مشتریان را به موشهای سفید تبدیل میکند. چیزهایی که واقعاً به آنها نیاز دارید، مانند نان، شیر، گوشت، نوشیدنی و غذاهای منجمد، همه در انتهای فروشگاه قرار دارند. برای رسیدن به آنجا باید از کنار تمام اقلام تحریککننده که انسان مدرن میشناسد عبور کنید، از فندکهای کریکت گرفته تا استخوانهای لاستیکی برای سگها. معمولاً به هیچ کدام از آن اقلام احتیاجی نداری، اما با این حال آنها را خریداری میکنی.
نگاهی به راهروی میوه و سبزیجات انداختم، اما هیچ نشانهای از نورتون یا پسرم نبود. زن سالخوردهای که به در برخورد کرده بود، در حال بررسی گریپفروتها بود.
به انتهای راهرو رفتم و به چپ پیچیدم. بالاخره آنها را در سومین راهرو پیدا کردم، بیلی در حال بررسی بستههای ژله و پودینگهای فوری بود. نورتون درست پشت سر او ایستاده بود و به لیست استفی نگاه میکرد. راستش از دیدن آن صحنه خندهام گرفت.
با احتیاط به سمت آنها رفتم، از کنار چرخهای خرید نیمهپر (به نظر میرسید استفی تنها کسی نیست که تحت تأثیر وسوسه خرید قرار گرفته) و خریدارانی که در آن حوالی پرسه میزدند و قفسهها را نگاه میکردند عبور کردم. نورتون دو قوطی کنسرو را از قفسهی بالایی برداشت و در چرخ خرید گذاشت.
پرسیدم: «چطوری؟» و نورتون با راحتی غیرقابل انکاری به اطرافش نگاه کرد و گفت: «همهچیز خوبه، مگه نه بیلی؟»
بیلی گفت: «البته، اما چیزهای زیادی هست که آقای نورتون هم نمیتونه بخونه، بابا.»
لیست را از او گرفتم و گفتم: «بذار ببینم.»
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب مه |
نویسنده | استیون کینگ |
مترجم | مهدی احشمه |
ناشر چاپی | نشر روزگار |
سال انتشار | ۱۴۰۴ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 188 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-233-359-1 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان ترسناک خارجی، کتابهای داستان و رمان علمی و تخیلی خارجی |