معرفی و دانلود کتاب نخل و نارنج

معرفی کتاب نخل و نارنج

جایی که قوانین مردانه نوشته شوند، زن‌ها با لبانی دوخته امضایش می‌کنند و داغِ این سکوت را با خود تا به حجله می‌برند؛ کتاب نخل و نارنج نوشته‌ی نجمه سعیدی قصه‌ی خاک و خون است؛ قصۀ سه نسل زن که هرکدام به زبان خود با سنت، عشق، برادری، وصلت و مرگ چانه می‌زنند و از دلِ خاک روستایی خشک و دورافتاده، داستانی سر برمی‌آورد که مثل خوشه‌ای خرما از نخلِ زمان آویزان است.

درباره‌ی کتاب نخل و نارنج

کتاب نخل و نارنج نوشته‌ی نجمه سعیدی، روایتی‌ست زنانه، بومی و عمیقاً ملموس درباره‌ی ریشه‌ها؛ درختان نخل و پرتقالی که کنار هم می‌رویند و زنانی که کنار مردها، یا در سایه و دور از چشم آن‌ها قد می‌کشند. در این نقطه از جهان، سنت و شرم و آبرو مثل خشتی خام بر دیوار ذهن‌ها کوبیده شده... و همین دیوارهاست که قصه‌ی سه زن را به هم گره می‌زند؛ زری، که به مردی با ظاهر آراسته اما بدطینت دل می‌بازد؛ لیلا، خواهری که می‌داند این عشق به تباهی می‌رسد و در تقلا برای نجات، دست به گناهی می‌زند که زندگی خودش را در آن به آتش می‌کشد و بی‌بی، مادری که خودش سال‌ها پیش قربانی چنین عشقی بوده و حالا به‌ناچار تماشاگر تکرار سرنوشت تلخ خویش است. داستان، لایه‌لایه پیش می‌رود؛ از روزهای کودکی تا شب‌های حجله، از باغ پرتقال تا اتاق‌های ساکت و بسته‌ی خانه‌ی ارباب و روایت را با ریتمی کند اما پرتنش به تصویر می‌کشند. روایتی که مثل نخ قالی، بین گذشته‌ی بی‌بی و حالِ دخترهایش تاروپود می‌گیرد.

داستان کتاب نخل و نارنج از خرده‌روایت‌های تکان‌دهنده‌ای ساخته شده که مانند قطرات خون روی خاک، آرام و پیوسته چکه می‌کنند و خشونت داستان، هرچند که در کلمات بیان نشوند، در زیرپوست اثر هر لحظه در جریان است. در این کتاب، عشق، شرم، خیانت و مرگ، همه در هم تنیده‌اند؛ هیچ‌کس معصوم نیست، حتی شخصیتِ زری که قربانی است، خودش خواسته که وارد قربانگاه شود. حتی بی‌بی که در نقش خردمند پیر فرورفته، روزی رؤیاهای جوانی‌اش را با بهایی سنگین، به فراموشی سپرده است.

این کتاب روایتی‌ست از زنان در جامعه‌ی سنتی و آیینه‌ای‌ست که نشان می‌دهد سنت چگونه می‌تواند به خشونت مشروعیتی علنی دهد. نخل و نارنج به همت انتشارات قصه باران به چاپ رسیده و در اختیار مخاطبان قرار گرفته است.

کتاب نخل و نارنج برای چه کسانی مناسب است؟

اگر به ادبیات اجتماعی با رگه‌های پررنگ واقع‌گرایی علاقه‌مندید، اگر دلتان می‌خواهد در تاروپود یک زندگی زنانه در دل سنت‌های روستایی پرسه بزنید و آن را بی‌واسطه لمس کنید، نخل و نارنج انتخاب درستی است.

در بخشی از کتاب نخل و نارنج می‌خوانیم

علی با کریم وارد اتاق شدند، زنان باقی مانده که اکثرا از اقوام کربلایی و از شهر خود را به عروسی رسانده بودند، شروع به کل کشیدن کردند، کریم سر به زیر انداخته و سرخ شده بود، دکمه پیراهن سفیدش را تا بالا بسته بود و احساس خفگی می‌کرد، از کنار لیلا که گذشت، سرش را به طرف لیلا چرخاند و در گوشی گفت: "من اگه دکمه بالا پیراهنم رو باز کنم، خیلی زشت میشه؟" لیلا با پوزخند جوابش را داد:‌"‌ها عروسی به هم می‌خوره" وکریم همان طور بایقه‌ی تا آخر بسته، کنار پدر سر سفره جای گرفت. وقت خداحافظی بی‌بی خانه‌ی داماد ماند و این تنها شبی بود که لیلا هم می‌خواست خانه کربلایی بماند با خود فکر می‌کرد، بی‌بی که از عهده‌ی این قوم بر نمی‌آید، می‌خواهد همه جا آبروداری کند باید یک کسی باشد که جواب این شهرنشینان پر اِفاده را بدهد.

به بی‌بی که اصرار ماندن کرد، بی‌بی درحالی که دندان‌هایش را روی هم فشار می‌داد از لای دندان‌های قفل شده‌اش گفت:‌" نکنه دختره زنینه می‌خواد بشینه پشت در حجله" و همین یک حرف برای ساکت شدن لیلا کافی بود اما تا نیمه‌های شب در اتاقی که بی‌بی و زری در آن نبودند تنها روی تشک زری بیدار ماند و به زری فکر کرد و اینکه سرمه چقدر آن چشمان سبزش را زیبا کرده بود و اینکه اگر با این قیافه در شهر زندگی می‌کرد صددرصد زن یکی از این مملکت‌دارها می‌شد و تا وقتی که خواب رفت پسر کربلایی را نفرین کرد که زودتر بمیرد و زری دوباره به خانه برگردد. سحر قبل نماز صبح بی‌بی به خانه برگشت بی‌آنکه کلمه‌ای از زری بگوید و یا حتی نشانی از عروسی در او باشد مثل هر روز سراغ کیسه آرد رفت و در قدح خمیر درست کرد و رویش را پوشاند و به نماز ایستاد لیلا هم پشت سر او به نماز ایستاد، چند بار با خود فکر کرد نکند اتفاقی برای زری افتاده، جرات حرف‌زدن نداشت اما بعد از صبحانه از خانه‌ی کربلایی ران گوسفند به خانه ارباب علی فرستاده شد و لیلا فهمید زن شدن زری بی‌بی را این‌چنین تو دار کرده بود.