معرفی و دانلود کتاب بی‌خوابی

معرفی کتاب بی‌خوابی

اکثر ما بی‌خوابی را چندین بار تجربه کرده‌ایم؛ اما بعضی اوقات بی‌خوابی به چیزهایی خطرناک‌تر منتهی می‌شود؛ کتاب بی‌خوابی نوشته‌ی سارا پین بارو روایتگر داستان وکیلی موفق به نام اما آورل است که در آستانه‌ی چهل سالگی به بی‌خوابی مزمن دچار می‌شود...

درباره‌ی کتاب بی‌خوابی

داستانی دلهره‌آور و مهیج که از دل خانواده‌ای موفق سربرمی‌آورد. سارا پین بارو (Sarah Pinborough) در کتاب بی‌خوابی (Insomnia: A Novel) ماجرای وکیلی موفق به نام اما آورل را روایت می‌کند که با همسر و دو فرزندش زندگی خوبی را می‌گذرانند. اما که در آستانه‌ی چهل سالگی است، با بروز اولین نشانه‌های بی‌خوابی مزمن دچار وحشتی غریب می‌شود؛ وحشتی که نه به‌خاطر مشکل بی‌خوابی، بلکه ناشی از یادآوری مشکلی است که مادرش درست در همین سن به آن دچار شد. خواهرش فیبی سعی می‌کند مرتب به او سر بزند و جلوی پیشروی این بیماری را بگیرد. اما رازی مخوف پشت این بیماری نهفته است که بین اعضای خانواده دست به دست می‌شود...

بی‌خوابی؛ وقتی ترس‌های شبانه واقعی می‌شوند

سارا پین بارو در رمان بی‌خوابی با استفاده از داستانی ساده که در خانواده‌ای عادی و خوشحال روایت می‌شود، تریلری سراسر دلهره و هیجان را در اختیار خوانندگان قرار داده که تا پایان آنان را همراه خود می‌کشاند. نویسنده تجربه‌ی بی‌خوابی را چنان دقیق و با جزئیات منتقل کرده که به‌راحتی احساس مشابهی را در دل خواننده برانگیخته و همذات‌پنداری با وضعیت اما را دوچندان می‌کند. اما که رفته‌رفته به دلیل بی‌خوابی دچار فراموشی، شک به دیگران و سردرگمی آزاردهنده‌ای می‌شود، خود را به جای مادرش می‌گذارد که در گذشته و درست در همان سن به فروپاشی روانی مبتلا شده است. حمایت‌های همسر و خواهرش فیبی به نظر کارساز نمی‌آیند تا آنکه اما را به پرسشی تلخ می‌کشاند: آیا واقعاً این جنون در خون او است یا پای یک بازی روانی عجیب و خطرناک در میان است؟

سارا پین بارو در رمان معمایی بی‌خوابی، با سلسله رویدادهای جذاب و پرهیجان، ما را تا رسیدن به جواب این پرسش همراه خود می‌کشاند. نویسنده که معضل بی‌خوابی را به‌عنوان سوژه‌ی اصلی کتاب بی‌خوابی انتخاب کرده است، یک تریلر روان‌شناختی گیرا و سرشار از پیچش‌های ذهنی خلق کرده و با القای حال‌و‌هوای اما در وضعیت بیماری، رنگ متفاوتی به روایت بخشیده است؛ حالتی که خواننده را تا پایان در ابهام، شک و ترس باقی نگه می‌دارد. سارا پین بارو در بستر داستانی دلهره‌آور از مفهومی روان‌شناسانه و عمیق صحبت کرده و آن را در دل ماجرای اما آورل و خانواده‌اش جای داده است؛ جایی که فاصله‌ی فیزیکی و روانی افراد با یکدیگر حامل تضاد عجیبی است و آسیب‌های گذشته باعث تجاوز به روابط خانوادگی عزیز و مهم می‌شوند.

رمان معمایی بی‌خوابی با اشاره به مفهوم تروما و مشکلات حل‌نشده‌ی دوران کودکی، نقش مخرب و حتی ترسناک این بخش از روان انسان را به شکلی اغراق‌شده و در قالب تریلری روان‌شناختی بازگو کرده است. هریک از شخصیت‌های کتاب بی‌خوابی، به‌نوعی نماینده‌ی دسته‌ای از افراد هستند که تحت‌تأثیر سیستم تربیتی و خانوادگی نه چندان سالم به آسیب‌های جدی دچار شده‌اند. نمود این آسیب در هریک از افراد خانواده به گونه‌ای متفاوت است و طیف گسترده‌ای را در بر می‌گیرد.

این کتاب توسط پرستو جهان‌بین ترجمه شده و به همت انتشارات قصه باران در اختیار مخاطبان قرار گرفته است.

اقتباس سینمایی کتاب بی‌خوابی

• بورکور سایتورسون، در سال 2024 با اقتباس از این رمان مینی سریالی 6 قسمتی ساخت.

نکوداشت‌های کتاب بی‌خوابی

• همچنان که [اما] با آسیب‌های بین‌نسلی دست و پنجه نرم کرده و بین زندگی کاری و خانوادگی‌اش تعادل برقرار می‌کند، وضعیت او به داستانی خطرناک و دلهره‌آور تبدیل می‌شود... بی‌خوابی دنباله‌ی طبیعی رمان هیجان‌انگیز پرفروش [پین بارو]، «پشت چشمان او» است. (اینترتینمنت ویکلی)
• «یک ترن هوایی دیگر که ذهن را درگیر کرده و ژانرهای مختلف را در هم ادغام می‌کند؛ از ملکه‌ی رویدادهای غیر قابل پیش‌بینی، سارا پین بارو. (روث ویر)
• سارا پین بارو، نویسنده‌ی بی‌نظیر، در کتاب «بی‌خوابی»، به اوج نبوغ جدیدی دست می‌یابد؛ این کتاب خوراک شب بیداری است. (ارین کلی، نویسنده‌ی پرفروش «او گفت/او گفت درباره‌ی بی‌خوابی» از روزنامه‌ی ساندی تایمز)

کتاب بی‌خوابی برای چه کسانی مناسب است؟

مطالعه‌ی این کتاب به علاقه‌مندان تریلرهای روان‌شناختی، توصیه می‌شود.

در بخشی از کتاب بی‌خوابی می‌خوانیم

چطور هنوز بیدارم؟

کتری را پر می‌کنم و به پیشخان آشپزخانه تکیه می‌دهم، نبض پیشانی‌ام از تنش و خستگی می‌زند. خوابیدن هرگز در حالت عادی برایم مشکل به حساب نمی‌آمده. مثل باد و برق بیرون می‌زنم. سری به بچه‌ها می‌زنم. توی خانه همه‌چیز روبه‌راه است. پس درد من چیست؟ مشکل از کجاست؟ نگران اینی که شبیه مامان بشی؟ تو که مشکل پارانویا نداری. اما، اصلاً پارانویایی نیستی.

مادرم چند شب قبل از شب تولدش بی‌خوابی گرفته بود؟

از پنجره به بیرون زل می‌زنم، اما در این درخشش تنها چیزی که می‌بینم صورت درهم‌کشیدۀ خودم است که به من زل زده، و منِ دیگر، آن بیرون توی انعکاس من گیر افتاده. همین به تنم لرزه می‌اندازد و متوجه می‌شوم هرکسی می‌تواند آن بیرون مشغول تماشای من باشد. وقتی کتری به جوش می‌آید چراغ‌ها را خاموش می‌کنم و بعد از لحظه‌ای تاریکی، چشم‌هایم عادت می‌کنند و مهتاب روی رگه‌های ناهموار کاشی‌های آشپزخانه می‌افتد. نور سفید کدری که روی شاخه‌های سنگین بیرون می‌شکند.

دوباره بالا می‌روم و نزدیک پنجره به بیرون و باغچه زل می‌زنم. این بار منظره‌ای از سایه‌های سیاه و خاکستری هیولامانند است که در افق، در دل اقیانوس شب محو شده‌اند. چشم‌هایم را ریز می‌کنم. آن جا _ نقطه‌ای از نور زردرنگ است؟ پلک می‌زنم؛ چیزی نیست. اصلاً شاید از اول هم آن جا چیزی نبوده. قلبم کمی تندتر می‌زند. کسی بیرون است؟ فیبی‌ست؟ چرا باید فیبی نصفه‌شب توی باغچۀ من باشد؟ شاید فقط ساخته‌وپرداختۀ ذهن خستۀ من است. پلک می‌زنم؛ چیزی نیست. آن بیرون هیچی نیست. نفسی را که حبس کرده بودم رها می‌کنم. بعد به در پشتی نگاه می‌کنم.

مادرمان که همیشه دیوانه نبود.