دانلود کتابهای ژول ورن
کتابهای الکترونیکی تالیف یا ترجمه شده توسط ژول ورن

- ۸ فوریهٔ ۱۸۲۸ تا ۲۴ مارس ۱۹۰۵ - فرانسوی
ژول ورن (Jules Gabriel Verne) در ۸ فوریه ۱۸۲۸ در شهر نانت متولد شد. پدرش پیر ورن در سال ۱۸۲۷ با دختری از نانت ازدواج کرده بود. هر چند که خانوادهٔ دختر بسیار توانگر بودند، پیر ورن که دلبستگی به آموختن و خواندن داشت به کار وکالت پرداخت. ژول ورن برادری به نام پل (۱۸۹۷–۱۸۲۹) و سه خواهر به نامهای آنا، ماتیلد و ماری داشت.
در سال (۱۸۳۹) سوار بر کشتی خودش به نخستین دریانوردی دور و درازش پرداخت و به هند رفت. پس از بازگشت، در سال (۱۸۴۴) در دبیرستان نانت نامنویسی کرد و به آموختن سخنوری و فلسفه روی آورد. پس از گرفتن گواهینامه، به پیشنهاد پدر به کارهای حقوقی مشغول شد. همزمان به نوشتن نمایشنامه و اندوه نمایش (تراژدی) میپرداخت ولی خانوادهاش برای نوشتن داستانهای غمانگیز به او اعتراض میکردند و به همین علت کما بیش از این کار دست کشید.
در سال (۱۸۴۸) با گرفتن اجازه از پدر برای ادامۀ آموختن در رشته حقوق به پاریس رفت و در آنجا با استفاده از فرصت میکوشید تا نمایشنامههای خود را به روی صحنه ببرد. با این حال کارها آن طور که جوان سادهدل شهرستانی میاندیشید پیش نمیرفتند، پدر ماهانهٔ اندکی برای او میفرستاد و او ناچار برای گذران زندگی و هزینهٔ تحصیل باید با دشواری میکوشید و در عین حال صرفهجویی نیز میکرد. یک بار برای تهیه پول بلیت نمایش شکسپیر ناچار شد سه روز غذا نخورد. با وجود این سختیها همچنان از کار نوشتن بازنمیماند و به آفریدن نوشتههای گرانمایهٔ خود ادامه میداد.
در همین اوقات با الکساندر دوما آشنا شد. او که دلبستهٔ ذوق و قریحهٔ ژول ورن جوان شده بود، وی را زیر و بال و پر خود گرفت و حتی برای دیدن نمایشنامهها او را به لژ ویژهٔ خود میفرستاد. در سال ۱۸۴۹ با الهام از دوما سه نمایشنامه مینویسد که یکی را دومای پدر میپسندد و در سال ۱۸۵۰ نمایشنامهٔ یاد شده به نام «پوشالهای برباد رفته» در نمایشخانه (تئاتر) تاریخی بر روی صحنه میرود و با موفقیت نِسبی روبرو میشود. در کنار اینها، ژول ورن ادامه تحصیل در رشتهٔ حقوق را فراموش نکرد و به درخواست پدرش پس از فراغت از تحصیل در شهر نانت به کار دادگویی پرداخت. با این حال عشق به نویسندگی او را رها نمیکرد و مجدداً روانهٔ پاریس شد. برای گذران زندگی ناچار به تدریس شد و در آن حال به نوشتن میپرداخت و دستاورد آن روزگار چند داستان است که سالها بعد با نام فضانوردیهای شگفت انتشار یافت. در سال ۱۸۵۲ ژول ورن نخستین نوشتهٔ بزرگ خود را به نام مارتین پاز را که داستانی تاریخی دربارهٔ جنگها و برخوردهای هندوها ودورگههای پرونی و اسپانیولی بود در رشته انتشارات دیرینکدهٔ خانوادهها چاپ کرد.
نویسندهٔ ۲۴ سالهٔ فرانسوی اکنون به چنان نامآوری رسیده بود که در همهٔ محفلهای ادبی راجع به ذوق و قریحه و پهناوری دانستههای او بویژه در رشتهٔ گیتی شناسی گفتگو میشد. در سال ۱۸۵۳ نمایشنامهٔ دیگر ژول ورن در نمایشخانه لیریک با کامیابی فراوانی روبرو شد. سال بعد نخستین داستان بلند خود به نام ارباب زاخاری و زمستانی در قطب جنوب منتشر کرد و در این حال از نوشتن نمایشنامه نیز دست برنمیداشت. در سال ۱۸۵۷ با همسر آیندهاش که بیوهای بیست و شش ساله بود آشنا گردید و سپس با وی ازدواج کرد. در سالهای ۱۸۵۹ تا ۱۸۶۱ به سفرهای پژوهشی در اسکاتلند و نروژ اسکاندیناوی پرداخت. پس از بازگشت اپرایی را بر روی صحنه برد. در ۳ اوت ۱۸۶۱ میشل ورن تنها فرزند وی به دنیا آمد.
ژول ورن در سال ۱۸۶۲ با ناشری به نام هتزل قرارداد فروش کتاب نامدار خود پنج هفته در بالن را امضا نمود. همکاری این دو بیست سال ادامه یافت. بالاخره ژول ورن دریافت که استعداد او در داستاننویسی است و ابتدا فرانسه و در اندک زمانی پس از آن تمام دنیا از وجود این نویسندهٔ آفریننده آگاه گردید. هتزل که اینک ستارهای را یافته بود به ژول ورن پیشنهاد همکاری با ماهنامهای به نام آموزش و سرگرمیها را داد. او این پیشنهاد را پذیرفت و در ۲۰ مارس ۱۶۶۴ ماجراهای کاپیتان هاتراس را در آن به گونه پاورقی منتشر نمود و سپس آنرا به صورت کتابی درآورد و در سال ۱۸۶۵ رهنوردی به میان زمین و سپس از زمین به ماه را به نام خط سیر یکراست در ۹۷ ساعت و۲۰ دقیقه چاپ کرد. با این حال نباید فراموش کرد که روزنامه جدی و پر خوانندهٔ دبا گفتمانهای پاورقی از زمین به کره ماه و رهنوردی به دور ماه را چاپ کرده است.
در سال ۱۸۶۶ که ژول ورن به اوج نامآوری و کامیابی خود رسیده بود برای خود یک کشتی گردشی خرید و آن را به نام پسرش سن میشل گذاشت. این قایق ماهیگیری دفتر کار و مرکز مطالعهٔ او شمرده میشد و هنگامی که در دریای مانش دریانوردی یا در روی رودخانه سن کشتی میراند، درهمان هنگام به اندیشیدن میپراخت و دستاورد اندیشههای خود را به گونهٔ اثرهای جاودانی به روی کاغذ میآورد. در سال ۱۸۶۷ به همراه برادرش پل با کشتی مجهزی به نام گریت ایسترن رهسپار آمریکا شد و در بازگشت شاهکار ارزندهٔ خود به نام بیست هزار فرسنگ زیر دریا را نوشت. در سال ۱۸۷۲ به شهر امیان زادبوم همسرش رفت و در آنجا اقامت کرد. دو سال پس از آن یک مهمانخانه خودمانی و این بار یک کشتی گردشی واقعی خرید و نام آنرا سن میشل دوم گذاشت دور دنیا در هشتاد روز را به روی صحنه برد که اجرای آن دو سال با موفقیت تمام ادامه یافت.
ژول ورن در سال ۱۸۷۱ پدر و در سال ۱۸۸۷ مادر خود را از دست داد. در سال ۱۸۹۷ برادرش پل رخت به سرزمین دیگر کشید و خود وی در سال ۱۹۰۲ دچار آبمروارید گردید. اگر چه که در سالهای نامآوری و سرافرازی چنین یاد کرده است: «من هیچ گلایهای از زیستن ندارم کم و بیش هر آنچه را میخواستهام، بدست آوردهام.» در سال ۱۸۸۷–۱۸۸۶ پس از یک درام خانوادگی که به تیراندازی برادزادهاش به سوی او انجامید و با دو گلوله زخمیاش ساخت و هیچکس هم دلیلش را ندانست، ژول ورن به دنباله کار خود در شورای شهر امیان که از چندی پیش به آن سرگرم بود، پرداخت. این جور به نظر میرسد که شخصیت اداری و نویسندگی وی ناهمسازی ندارند و بخوبی یکدیگر را میپذیرند. در سال ۱۸۹۲ به خواهرانش مینویسد: پاریس دیگر مرا نخواهد دید. زندگینامهنویسان ژول ورن او را در سالهای ۱۹۰۵–۱۸۸۴ خاموش افسرده و سرخورده توصیف کرده و این برداشت را از یکی از نامههایی که برای خواهرش فرستاده بدست آوردهاند: «هر جور خوشی و شادی برایم برنتافتنی شده و شخصیت و منش من به کل تغییر کرده و کوفتهایی بر من راه یافته که هرگز از آن رهایی نخواهم یافت.»
هرچند که با استناد به نوشتههای دیگر عکس این دیدگاه رفتاری نیز بیان شده است. زیرا او تا وقتی که میتوانست قلم به دست گیرد دست از تکاپو برنداشت. حتی یک بار در نزد نویسنده ایتالیایی دوآمی چیس گفته بود: زمانی که من کاری ندارم، احساس میکنم که زندگی از هستیام رخت بر بسته است. او همچنان به خواندن نوشتههای ادگار آلن پو که بسیار به آن دلبسته بود نوشتن دراز داستان نامدارش ابوالهول یخها دنباله میداد و تا ۲۴ مارس ۱۹۰۵ که به ابدیت پیوست ده کتاب دیگر نوشت. ژول ورن در ۲۴ مارس ۱۹۰۵ بر اثر بیماری دیابت، در شهر امیان درگذشت.
جملات برگزیده ژول ورن:
- قرنها همانند روزها میگذرند.
- هر وقت خواستی در کار کسی شیطنت کنی، اول خودت را به جای او بگذار!
- در این جهان پست و نفرتانگیز ثابت شده است که هیچگونه خوشبختی با پول بهدست نمیآید.
- این زندگی چیست که آدمی برای زنده ماندن باید بار این همه ناملایمات را بر دوش گرفته تا زنده بماند؟
- نمیدانم در این دنیای عریض و طویل که هیچ چیزش قالب زندگی ما نیست و از طرف دیگر همه آفریدههای دنیا برای خوشبختی ما ساخته شدهاند چه کسی میتواند خوشبختی کامل را از هر جهت برای خود فراهم کند؟
کتابهای ژول ورن:
ناخدای دانوب
میشل استروگف
بیست هزار فرثنگ زیر دریا
جزیرهای در آتش
تب طلا
فرزندان کاپیتان گرانت
پانصد میلیون ثروت
دور دنیا در هشتاد روز
روز
دیوار چین
مارتین پاژ
پایان دنیا
ابوالهول یخها
پاریس در قرن بیستم
ماجراهای آفریقا
سرزمین یخبندان
اژدهای دریایی
فانوس دریایی
میراث
گمشدگان اقیانوس
صاحب دنیا
روبر فاتح
شانس بزرگ
جزیره پنهان
کاروان لجوج
فاتح شبگرد
سفر به کره ماه
پنج هفته در بالن
در برابر پرچم
یک درام در لیونی
سفر به صحرای اسرار آمیز
فرشته لجباز
سوداگرای پوست
ماجراهای کاپیتان هاتراس
قهرمان سرزمین زمرد
شکار شهاب
ناخدای پانزده ساله
آقای سزارجناب سزار
سفر به اعماق زمین
در سیارات چه میگذرد؟
هجوم دریا
ستاره جنوب
دلاور
آخرین هدیه
قلعه مرموز