معرفی و دانلود کتاب صوتی نوازنده نابینا

معرفی کتاب صوتی نوازنده نابینا

کتاب صوتی نوازنده نابینا نوشته ولادیمیر کارالنکو، داستان پسری را روایت می‌کند که نابینا به دنیا آمده و اشتیاقی که به دیدن دنیای پیرامونش دارد، او را به کارهای مختلف وامی‌دارد.

پتروس در خانواده‌ای ثروتمند به دنیا آمد. پدر و مادرش از همان بدو تولد متوجه نابینایی او نشدند. زمان گذشت و بعد مشخص شد که پسرشان نابینا متولد شده است. پتروس بزرگ و بزرگ‌تر می‌شود و به ساز نی و نواختن آن علاقه پیدا می‌کند، در همین حین صدای پیانو زدن مادرش نیز توجه او را جلب می‌کند.

دایی پتروس برایش درباره تاریخ و شعر و ادبیات صحبت می‌کرد و آموزش‌هایی را در این زمینه به او می‌داد. او به نه سالگی که رسید به قدری هنرمند بود و زندگی پرتلاش و هدفمندی داشت که کسی نابینایی او را حس نمی‌کرد.

یک روز که کنار رودخانه نزدیک خانه‌شان مشغول نواختن نی بود، دختری نزدیکش شد و شروع به صحبت با او کرد. این آشنایی در روزهای بعد ادامه یافت و آن دو با یکدیگر دوست شدند. در همین زمان دایی پتروس تعدادی از دانشجویان را به خانه دعوت کرد تا او بیشتر با جوانان و تجربه‌های آن‌ها آشنایی پیدا کند.

ولادیمیر کارالنکو (Vladimir Korolenko) در کتاب نوازنده نابینا (The blind musician) از رنج‌ها و مشکلات کور مادرزادی سخن می‌گوید که باید کم‌کم با محیط پیرامونش آشنا و به آن مأنوس شود. با نبود حس بینایی، حس شنوایی و لامسه شخصیت اصلی داستان قوی و حساس شده و از این طریق سعی می‌کند به شناختی از مردم، جهان، طبیعت و رنگ‌ها دست پیدا کند. او آرزوی دیدن دارد اما رنج ندیدن زمانی بیشتر می‌شود که نمی‌تواند معشوق خود را ببیند.

با ولادیمیر کارالنکو بیشتر آشنا شویم:

ولادیمیر گالاکتیونوویچ کارالنکو (1921-1853) نویسنده، روزنامه‌نگار و فعال حقوق بشر در اوکراین به دنیا آمد. او از انتقادگران قوی حکومت تزارها بر روسیه بود. به عقیده برخی از افراد ولادیمیر با جمع‌آوری مجموعه بزرگی از اسناد و مدارک رژیم تزاری حاکم بر امپراتوری روسیه، به توجیه بی‌عدالتی بلشویک‌ها پرداخته است. او 45 سال از عمر 68 ساله خود را صرف نوشتن و نویسندگی کرد و چندین رمان و داستان نگاشت.

در بخشی از کتاب صوتی نوازنده نابینا می‌شنویم:

به کمک شنوایی بسیار دقیق و موشکاف خود بیش از پیش به طبیعتی که در میانش گرفته بود رسوخ پیدا می‌کرد. همواره همان شب ژرف و نفوذناپذیر بالای سر و پیرامونش را فراگرفته بود. این ظلمات همچون ابری سیاه بر مغزش فشار می‌آورد و گو آنکه از همان نخستین روز تولد او را در پنجه اقتدار خود داشت. همچنان که ظاهراً بایستی با آن مصیبت انس گرفته باشد ولی او که دستخوش غریزه‌ای برتر بود، آنی از تکاپو برای کنار زدن این پرده تار بازنمی‌ماند.

تلاش ناخودآگاهی که کودک به سوی روشنایی ناشناخته می‌کرد، دمی از سرش دست برنمی‌داشت و اثر تقلایی مبهم و دردناک بر چهره‌اش نقش می‌بست. با این همه دقایقی می‌شد که او نیز به شادمانی‌های بی‌غش و ذوق و شوق‌های شیرین بچگی دسترسی پیدا می‌کرد و این حالت به‌خصوص هنگامی به او دست می‌داد که اثرات خارجی آنچه برایش قابل وصول بود به شکل تأثرات پرتوان تازه تجلی می‌کرد و او را به رموز پدیده‌های تازه‌ای از جهان ناپیدا آشنا می‌کرد.

فهرست مطالب کتاب صوتی