معرفی و دانلود کتاب دریاچه‌ی تاریک: محدوده‌ی مرگ 3

معرفی کتاب دریاچه‌ی تاریک: محدوده‌ی مرگ 3

کتاب دریاچه‌ی تاریک: محدوده‌ی مرگ 3، رمانی تخیلی و ترسناک برای مخاطبین نوجوان است که توسط کاترین آردن نوشته شده. این کتابِ منتخبِ آمازون، به ادامه‌ی ماجراهای اُلی، برایان و کوکو می‌پردازد که توانسته‌اند مردِ همیشه‌خندان را شکست دهند ولی هنوز هم باید با نیروها و موجوداتی ناشناخته و مرموز پنجه در پنجه افکنند.

درباره‌ی کتاب دریاچه‌ی تاریک: محدوده‌ی مرگ 3

داستان کتاب دریاچه‌ی تاریک (Dark Waters) دقیقاً از همان جایی شروع می‌شود که جلد قبلی آن، صدای مردگان (Dead Voices)، تمام شده بود: اُلی، برایان و کوکو، مرد همیشه‌خندان و مترسک‌های پلیدش را موقتاً شکست داده‌اند و به‌دنبال راهی می‌گردند که او را برای همیشه شکست دهند. آن‌ها در حال تحقیق درباره‌ی این موجود شیطانی هستند و به همین علت، نمرات درسی‌شان در مدرسه افت کرده و پدر و مادرشان متوجه شده‌اند بچه‌ها وقت‌شان را به کاری غیر از درس خواندن می‌گذرانند. پدر و مادر اُلی، برای اینکه حال این سه دوست را بهتر کنند، آن‌ها را ترغیب می‌کنند به قایق‌رانی در دریاچه‌ی چَمپلین بپردازند.

در ادامه‌ی رمان دریاچه‌ی تاریک، متوجه می‌شویم بنا به افسانه‌های محلی هیولایی در دریاچه‌ی چمپلین زندگی می‌کند. بچه‌ها البته به این هیولا باور ندارند و آن را فقط یک داستان محلی برای ترساندن بچه‌ها می‌دانند. اما قایق‌سواری در دریاچه‌ی چمپلین و اتفاقی که در آن دریاچه برای‌شان می‌افتد، نظرشان را در مورد همه‌چیز عوض می‌کند و باعث می‌شود آن‌ها دوباره مجبور به نجات دادن زندگی خودشان شوند.

کاترین آردن (Katherine Arden)، نویسنده‌ی کتاب دریاچه‌ی تاریک، توانایی ویژه‌ای در تصویر و توصیف کردن ترس‌ها و اضطراب‌های شخصیت‌های داستانی‌اش دارد و در این کتاب نیز به‌خوبی توانسته احساسات درونی این سه دوست را نشان دهد. در تمامی بخش‌های این داستان، یک حس وحشت و هراسِ نامشخص و درعین‌حال قابل‌پیش‌بینی حضور دارد که خواننده را میخکوب و او را تا پایان داستان درگیر می‌کند.

با اینکه کتاب دریاچه‌ی تاریک را به‌راحتی می‌توان در ژانر وحشت قرار داد، اما این به این معنی نیست که کاترین آردن به دیگر جنبه‌های داستان بی‌توجه بوده است. به‌طور ویژه، تأکید این نویسنده بر دوستی و همکاری، به‌خوبی پیام همدلانه‌ی داستان را منتقل می‌سازد.

کتاب دریاچه‌ی تاریک، توسط نگار شجاعی ترجمه شده و انتشارات پرتقال آن را منتشر کرده است.

جوایز و افتخارات کتاب دریاچه‌ی تاریک: محدوده‌ی مرگ 3

• یکی از پرفروش‌ترین کتاب‌های کتاب‌فروشی‌های مستقل در آمریکا
• انتخاب‌شده به‌عنوان یکی از بهترین کتاب‌های کودک توسط وب‌سایت آمازون

نکوداشت‌های کتاب دریاچه‌ی تاریک: محدوده‌ی مرگ 3

• کاترین آردن به‌شکلی هنرمندانه، یک داستانِ «هیولایی» را با یک داستانِ «تلاش برای بقا» در هم می‌آمیزد و این مجموعه را بدون اینکه فرمول همیشگی آن را کنار بگذارد، وارد قلمرو جدیدی می‌کند. (Kirkus Reviews)
• سرعت مناسب پیشبرد داستان و توصیف‌های دقیق، تنش ویژه‌ای به این رمان داده‌اند و فضای وهم‌آلودی ایجاد کرده‌اند. (Booklist)
• کسانی که به داستان‌های رازآلود، ماجراجویانه و ترسناک علاقه‌مندند، مثل پروانه‌ای که به‌سوی آتش می‌رود، جذب داستان دریاچه‌ی تاریک خواهند شد. (School Library Journal)
• کاترین آردن در این دنباله‌ی ترسناک، در ایجاد فضایی رعب‌آور که شخصیت‌ها را در محیط‌هایی تنگ و کوچک قرار می‌دهد، می‌درخشد. (Publishers Weekly)
• با توصیف دقیق فضای وحشتناکی که داستان در آن رخ می‌دهد، کاترین آردن ترس زیادی را در خوانندگانش بر می‌انگیزد. (Buffalo News)

کتاب دریاچه‌ی تاریک: محدوده‌ی مرگ 3 برای چه کسانی مناسب است؟

مخاطبین اصلی این کتاب، نوجوانانی هستند که به داستان‌های ترسناک و رازآلود علاقه دارند.

در بخشی از کتاب دریاچه‌ی تاریک: محدوده‌ی مرگ 3 می‌خوانیم

بوران مِه‌آلود و طوفان به همان سرعتی که شروع شده بود، تمام شد و کاساندرا زیر آسمانی آرام، به راهش ادامه داد. کوکو که رنگش مثل گچ سفید شده بود، به آن‌طرف نرده‌ی قایق خیره مانده بود. اُلی گفت: «کوکو، دفترت کجاست؟»

کوکو کمی بریده‌بریده نفس می‌کشید. گفت: «انداختمش تو آب. نقاشی مرد همیشه‌خندانم حاضرم قسم بخورم شاید هم اشتباه کرده باشم، ولی...»

برایان گفت: «چی؟»

کوکو زمزمه کرد: «بهم چشمک زد.»

به همدیگر زل زدند. اُلی فوراً گفت: «باید بریم دنبال فیل. باید بفهمیم چی‌ها می‌دونه.»

کوکو که منقلب به نظر می‌رسید، گفت: «صبر کنین. نمی‌شه که همه‌مون به تاخت بدویم دنبالش. برایان باید بره. مگه اون‌ها داداشیِ هاکی همدیگه نیستن؟»

اُلی گفت: «الان وقتش نیست زیرپوستی عمل کنیم! باید بفهمیم مرد همیشه‌خندان بهش چی گفته؟ مهمه! شاید واقعاً مهم باشه!»

حرف‌هایشان دوباره با صدای آقای دایموندز قطع شد. او دوباره گفت: «ای‌بابا، بچه‌ها. یه نگاه به این جزیره بندازین!»

این دفعه، هر سه‌تایشان رو برگرداندند. مادر کوکو و پدر اُلی کنار نرده‌های قایق ایستاده و به روبه‌رو زل زده بودند. آقای دایموندز سکان را محکم کرد و رفت تا به آن‌ها ملحق شود. گفت: «نمی‌دونم. هرچی زور می‌زنم، نمی‌فهمم کدوم یکیه. ما کاملاً توی جنوب گراند آیل هستیم، جهت حرکتمون هم به‌سمت ساوث هیرو نیست. روی نقشه‌ی من که نیست. یه جزیره‌ی اسرارآمیزه!» صورتش از ذوق و هیجان سرخ شد. «بریم ببینیم چه‌جوریه.»