معرفی و دانلود کتاب سامی کیز 5: سامی کیز و نفرین مری سبیلو

معرفی کتاب سامی کیز 5: سامی کیز و نفرین مری سبیلو

وندلین ون درانن با نگارش کتاب سامی کیز 5: سامی کیز و نفرین مری سبیلو، ماجرای روزی را برایتان تعریف می‌کن که سامی و دوستانش با کامیون پدر یکی از بچه‌ها، به یک مراسم ترحیم می‌روند تا تاج گلی را تحویل دهند. آن‌ها در میانه‌ی راه با زن مرموز سیاه‌پوشی روبه‌رو می‌شوند که با خوک دست‌آموزش در وسط جاده قدم می‌زند. این زن غریبه با آن‌ها آشنا می‌شود و قصه‌ی مادر مادربزرگش، مری سبیلو را برایشان تعریف می‌کند. این داستان نامزد جایزه‌ی ادگار شد.

درباره‌ی کتاب سامی کیز 5: سامی کیز و نفرین مری سبیلو

وقتی دات به همراه خانواده‌اش به خانه‌ی جدیدشان در سیسکوئین می‌روند، سامی، هالی و ماریسا تصمیم می‌گیرند به دیدن او بروند. اما آن‌ها فقط دو دوچرخه دارند. سامی نه دوچرخه دارد و نه اسکیت‌بورد. به همین خاطر مجبور می‌شود ترک دوچرخه‌ی یکی از دوستانش بنشیند. گرچه سفرشان خوب آغاز می‌شود، ولی طولی نمی‌کشد که در راه کنترل از دستشان خارج می‌شود و به چند پسر اسکیت‌بوردسوار برخورد می‌کنند و از روی دوچرخه پرت می‌شوند. سامی گرچه کمی زخمی شده ولی متوجه یک‌چیز می‌شود. اسکیت‌بورد یکی از پسرها، همان اسکیت‌بورد خود اوست که چند وقت قبل دزدیده‌ شده. سامی با آن پسر درگیر می‌شود ولی نمی‌تواند آن را پس بگیرد. او ناامید و زخمی به همراه دوستانش به خانه‌ی دات می‌رود. پدر دات صاحب گلخانه است و با کامیونش گل و گیاه را به مشتریان تحویل می‌دهد. سامی و دوستانش تصمیم می‌گیرند به پدر دات کمک کنند و همراه او به خانه‌ی یکی از خریداران بروند که برای مسیر ترحیمشان گل سفارش داده‌. اما در میانه‌ی راه با زن سیاه‌پوشی روبه‌رو می‌شوند که با خوک دست آموزش وسط جاده راه می‌رود. این زن با آن‌ها دوست می‌شود و به همراه آن‌ها به مراسم ترحیم می‌آید. اما ماجرا چنان‌که باید پیش نمی‌رود و در آنجا اتفاقات عجیبی رخ می‌دهد.

وندلین ون درانن (Wendelin Van Draanen) در داستان سامی کیز 5: سامی کیز و نفرین مری سبیلو (Sammy Keyes and the Curse of Moustache Mary)، به ادامه‌ی ماجراجویی‌های سامی می‌پردازد و دوباره او را در موقعیتی غریب قرار می‌دهد. در این قصه سامی و دوستانش به زنی برمی‌خورند که رفتارهای منحصربه‌فردی دارد. او صاحب یک خوک چاق است و با همراه با او در خیابان‌ها قدم می‌زند. طبق معمول، این یک زن عادی نیست و رازهای زیادی با خود دارد که سامی هم درگیر آن‌ها می‌شود. او ناخودآگاه به ماجرایی ورود می‌کند که قصد دخالت در آن را نداشته. ولی چاره‌ای نیست. او دختری باهوش و شجاع است و باید از پس این ماجرا هم برآید!

وندلین ون درانن در داستان سامی کیز 5: سامی کیز و نفرین مری سبیلو، بیشتر به گذشته ارجاع می‌دهد و با یادآوری اتفاقات رخ‌داده، روایت‌هایی قدیمی را مرور می‌کند. نویسنده اما این قصه‌ها را به خط اصلی داستان و زندگی سامی پیوند می‌زند تا ماجرایی هیجان‌انگیزتر خلق کند. این قصه نامزد بهترین کتاب معمایی کودکان جایزه‌ی ادگار شد.

کتاب سامی کیز 5: سامی کیز و نفرین مری سبیلو را انتشارات کتاب کوله پشتی با ترجمه‌ی تینا غراب منتشر کرده است.

دربار‌ی مجموعه‌ی سامی کیز

سامی کیز، مجموعه‌ی کتاب‌هایی معمایی و کارآگاهی از وندلین ون درانن است که حول ماجراها و زندگی شخصیتی به نام سامی می‌گردد. سامی دختری نوجوان و ماجراجوست که مادرش او را ترک کرده و حالا مجبور است با مادربزرگش در خانه‌ی سالمندان زندگی کند. او در هر یک از کتاب‌های این مجموعه با اتفاقاتی مرموز و پرهیجان روبه‌رو می‌شود که باید آن‌ها را حل کند. این مجموعه، متشکل از 18 کتاب است که حدفاصل سال‌های 1997 تا 2014 منتشر شده‌اند.

نکوداشت‌های کتاب سامی کیز 5: سامی کیز و نفرین مری سبیلو

• مجموعه‌ای رمزآلود، قدرتمند و باکیفیت. (The Horn Book)
• قهرمانی باهوش، بادل‌وجرئت، با ضعف‌های انسانی و بی‌نهایت دوست‌داشتی. (بوک‌لیست)
• کسی نمی‌تواند جلوی سامی را بگیرد. (پابلیشرز ویکلی)

کتاب سامی کیز 5: سامی کیز و نفرین مری سبیلو برای چه کسانی مناسب است؟

مطالعه‌ی این کتاب برای نوجوانانی که به داستان‌های معمایی علاقه دارند و عاشق ماجراجویی هستند، بسیار مناسب است.

در بخشی از کتاب سامی کیز 5: سامی کیز و نفرین مری سبیلو می‌خوانیم

سوار دوچرخه شدم و زدم به جاده. وقتی به انتهای میدان گلدن‌اوک رسیدم نگاهی به پشت سرم انداختم، کیسی رفته بود داخل خانه. داخل خانه پیش خواهرش. سعی کردم به این موضوع بخندم. سعی کردم به خودم بقبولانم که این ماجرا خیلی مسخره است. خیلی خنده‌دار است. اما درونم نمی‌خندید. به‌هیچ‌وجه. وقتی از جلوی جاده‌ی وگون‌ویل رد شدم و وانت گوش‌ِفیلی را دیدم، احساس درماندگی کردم. در طول دو روز گذشته، سانت‌به‌سانت بدنم زخمی و کبود شده بود و حالا هم داشتم از درون نابود می‌شدم. مدام با خودم می‌گفتم که نباید این‌قدر ناراحت بشوم. منظورم این است که مگر چند وقت است که کیسی را می‌شناسم؟ بیست‌وچهار ساعت؟ درضمن بهترین دوست‌هایش هم تایلر و جِیک بودند، و ساختار اصلی ژنتیکش شبیه شخصی بود که کمترین علاقه‌ای بهش نداشتم. درضمن واضح بود که به این زودی‌ها دوست‌هایش را ول نمی‌کند و هرگز بی‌خیال هدر نمی‌شود. قطعاً این کار را نمی‌کند.

در تمام مدتی که رکاب می‌زنم و همه‌ی فکروذکرم کیسی است، فکری مثل خوره به جانم افتاده و مدام به درِ ذهنم ضربه می‌زند. می‌دانم که آنجاست، ولی آن دری است که معمولاً محکم چفت‌وبستش می‌کنم. ولی هرچه بیشتر به کیسی و تایلر فکر می‌کنم، بسته نگه داشتن آن در برایم سخت‌تر می‌شود. بالاخره، درِ ذهنم را باز می‌کنم. کسی که آن جا ایستاده و دست از سرم برنمی‌دارد، برندن است. برندن آنجاست چون هیچ‌کدام از تفکراتم با هم جور درنمی‌آیند. این واقعیت که کیسی دوست دارد با تایلر معاشرت کند برایم خیلی عجیب است. تایلر آدمی تندخو و آب‌زیرکاه و حقه‌باز است و از بودن در لبه‌ی دنیا‌ی دیگر ککش هم نمی‌گزد. شاید بهتر باشد به برندن هم اعتماد نکنم. منظورم این است که کارل بهترین دوستش است و تا جایی که من دیده و شنیده‌ام، تایلر انگشت کوچکه‌ی کارل هم نمی‌شود.