معرفی و دانلود کتاب شب هنگام زمان من است

معرفی کتاب شب هنگام زمان من است

مری هیگینز کلارک که استاد ایجاد تعلیق در داستان است، در کتاب شب هنگام زمان من است داستان زنانی را روایت می‌کند که به طرز مشکوکی به قتل رسیده‌اند. قاتلی به‌نام جغد قصد دارد جان دو قربانی آخر خود را نیز بگیرد: لورا ویلکاکس و جین شریدان. جین بعد از ناپدید شدن لورا مجبور است از میان پنج هم‌کلاسی خود قاتل را پیدا کند...

درباره‌ی کتاب شب هنگام زمان من است

قاتلی که خود را جغد می‌خواند و کارش را در شب آغاز می‌کند،‌ پیشینه‌ای عجیب دارد. او در دوران دبیرستان از آن دسته بچه‌هایی بود که دانش‌آموزان او را دست می‌انداختند و مسخره می‌کردند. همه‌ی عقده‌های دوران نوجوانی در طی بیست سال جمع می‌شود و او را به قاتلی حرفه‌ای تبدیل می‌کند. قاتلی که می‌خواهد همان کسانی را که روزی به او می‌خندیدند، به گریه بیندازد.

داستان اصلی کتاب شب هنگام زمان من است (Nighttime is My Time) از جایی شروع می‌شود که جین شریدان 20 سال پس از فارغ‌التحصیلی‌اش برای مراسم تجلیل از دانش‌آموزان قدیمی‌، به دبیرستان استون‌کرافت برمی‌گردد. او تمایلی به شرکت در این مراسم ندارد؛ زیرا یک هفته پیش از مراسم جسد یکی از هم‌کلاسی‌هایش که مدیربرنامه‌ای موفق در هالیوود بوده، در استخر خانه‌اش پیدا می‌شود. همچنین او یک فکس مرموز درباره‌ی فرزندی دریافت می‌کند که همان بیست سال پیش، فقط او را به دنیا آورده بود و بعد از دادن سرپرستی او به دیگران، خبری از او نداشت.

در این مراسم قرار است از هفت دانش‌آموز مدرسه تجلیل شود. عجیب است که از بین این 7 نفر، 5 نفر آن‌ها در آن بیست سال به‌طرزی مشکوک مرده و حال جین و لورا باقی مانده‌اند. جین فکر می‌کند طعمه‌ی بعدی جغد، خودش است؛ اما لورا ویلکاکس ناپدید می‌شود. جین تصمیم می‌گیرد که خودش با انجام تحقیقات قاتل را پیدا کند. مری هیگینز کلارک (Mary Higgins Clark) یک شخصیت اصلی دیگر را نیز به کتاب شب هنگام زمان من است اضافه می‌کند: سم دیگان که سال‌ها پیش پرونده‌ی قتل دختری جوان را قبول کرده و هنوز موفق به حل معمای قتل او نشده بوده. شاید او بتواند به جین در حل این معما کمک کند.

جین می‌داند که قاتل یکی از پسرانی است که در مراسم حضور دارد. اما او کیست؟ کارتر استوارت (نمایشنامه‌نویس نابغه)؟ مارک فلیشمن (روان‌پزشک)؟ گوردون آموری (تهیه‌کننده‌ی بزرگ تلویزیون)؟ رابی برنت (کمدین معروف)؟ یا جک امرسون (مدیر املاک)؟ کتاب هیجان‌انگیز مری هیگینز کلارک شما را تا اواخر داستان در تعلیق نگه می‌دارد. هر کدام از این افراد انگیزه‌هایی برای قتل دارند و شما تا پایان داستان فرصت دارید که حدس بزنید کدام یک می‌تواند جغد کتاب شب هنگام زمان من است باشد. کتاب با فصل‌های کوتاه، خواننده را بیشتر در تعلیق نگه می‌دارد.

به علاقه‌مندان رمان‌های جنایی که عاشق حل معما هستند، پیشنهاد می‌کنیم که رمان شب هنگام زمان من است را با ترجمه‌ی عطیه رفیعی بخوانند که انتشارات لیوسا آن را به چاپ رسانده است.

نکوداشت‌های کتاب شب هنگام زمان من است

• خیل طرفداران مری هیگینز کلارک خواندن کتاب شب هنگام زمان من است را لذت‌بخش خواهند یافت؛ زیرا باید از بین پنج مظنون، قاتل را پیدا کنند. (پابلیشرز ویکلی)

• کتابی کمی ترسناک، جنایی و آمیخته با تهدید و دلهره. (نیویورک تایمز)

کتاب شب هنگام زمان من است برای چه کسانی مناسب است؟

مطالعه‌ی کتاب شب هنگام زمان من است را به کسانی پیشنهاد می‌کنیم که به داستان‌های جنایی و پلیسی علاقه دارند.

با مری هیگینز کلارک بیشتر آشنا شویم

مری هیگینز کلارک، متولد دسامبر 1927 و درگذشته در ژانویه 2020، نویسنده‌ی آمریکایی رمان‌های جنایی است. او در طول دوران نویسندگی خود 51 کتاب نوشت که تمام آن‌ها پرفروش بودند؛ به همین دلیل است که او را «ملکه‌ی تعلیق» می‌نامند. این نویسنده‌ی پرفروش نیویورک تایمز در زمان ازدواج با نوشتن داستان‌های کوتاه درآمد اندکی داشت و پس از مرگ همسرش، فیلنامه‌های رادیویی چهار دقیقه‌ای می‌نوشت. او بعد از نوشتن داستانی درباره‌ی زندگی جورج واشنگتن که فروش خوبی نداشت، تصمیم به نوشتن رمان‌های معمایی و جنایی گرفت.

برخی کتاب‌های او، که بیشتر آن‌ها را انتشارات لیوسا در ایران منتشر کرده است، عبارتند از: «تا دیداری دیگر»، «در خیابانی که تو زندگی می‌کنی»، «ناظر خاموش»، «الان کجایی»، «پدر به شکار رفته»، «تنها خواهم رفت» و «تو مال منی».

در بخشی از کتاب شب هنگام زمان من است می‌خوانیم

لورا به‌هرحال سعى خودش را کرده بود. حالا مچ دست‌ها و پاهایش از شدت درد مى‌لرزیدند. دهانش بدجورى خشک شده بود. سعى کرد لبانش را مرطوب کند. زبانش پارچه‌ى زبر جورابى را که جغد بر دهانش بسته بود، لمس کرد و احساس کرد دل و روده‌اش دارد بالا مى‌آید. اگر حالش به هم مى‌خورد، حتما خفه مى‌شد. در حالى که سعى مى‌کرد با حالت تهوعش مبارزه کند، در دل گفت: اوه خدایا، لطفا کمکم کن.

ناگهان به یاد آورد اولین بارى که جغد دوباره پیدایش شده بود، کمى نور در اتاق نفوذ کرده بود. حتما آن موقع بعدازظهر یکشنبه بود. جغد دستان او را باز کرد و به او سوپ و رولت داده و گذاشته بود تا به حمام برود. سپس دوباره بعد از مدتى طولانى برگشته بود. آن موقع هوا خیلى تاریک بود. حتما شب بوده است. همان موقع بود که او را مجبور کرده بود به هتل زنگ بزند. چرا با من این بازى‌ها رو مى‌کنه؟ چرا زودتر منو نمى‌کشه و قال قضیه رو نمى‌کنه؟

لورا کم‌کم همه چیز را به یاد مى‌آورد. در حالى که سعى مى‌کرد مچ دست‌ها و پاهایش را تکان دهد، دردى وحشتناک احساس کرد. شنبه شب. یکشنبه صبح. یکشنبه شب. حتما الآن دوشنبه صبح بود. سعى کرد تلفن را بردارد، ولى هیچ راهى براى رسیدن به آن نبود. اگر جغد مى‌گذاشت او دوباره به کسى دیگر زنگ بزند، آیا مى‌بایست اسم واقعى‌اش را با صداى بلند مى‌گفت؟ کاملاً مى‌توانست تصور کند قبل از اینکه صدایى از گلویش بیرون بیاید، او با بالشى که جلوى دهانش مى‌گرفت، صدایش را خفه مى‌کرد. لورا فکر کرد: تصور کن او بالش رو روى بینى و دهن من فشار بده و زندگى رو از من بگیره. من نمى‌تونم. نه نمى‌تونم. شاید اگه عصبانیش نکنم، کسى بفهمه که من به دردسر افتاده‌م و سعى کند پیدام کنه. اونا مى‌تونن رد تلفن همراه اونو بگیرن. مى‌دونم که مى‌تونن بفهمن این تلفن به چه کسى تعلق داره.