معرفی و دانلود کتاب گردنبندم را پیدا کن

معرفی کتاب گردنبندم را پیدا کن

کتاب گردنبندم را پیدا کن نوشته‌ی سوفی کینسلا داستان فانتزی - کمدیِ رابطه‌ی لارا با روح عمه‌ی بزرگ‌اش است! عمه‌ی 105 ساله‌ای که پس از مرگ، در قالب دختر دهه‌ی 1920 میلادی در مقابل لارا ظاهر می‌شود و از او می‌خواهد گردنبندش را پیدا کند. این کتاب موفق و پرفروش دوستی نامتعارف بین یک آدم و روح و ماجراهای هیجان‌انگیز و طنزآمیزی که برای‌شان رخ می‌دهد را روایت می‌کند. اثر نامبرده در فهرست نامزدهای جایزه‌ی گودریدز قرار داشته است.

درباره‌ی کتاب گردنبندم را پیدا کن

داستان گردنبندم را پیدا کن (Twenties Girl) نوشته‌ی سوفی کینسلا (Sophie Kinsella) در مورد دوستی بین لارا و یک روح است. لارا دختر 27 ساله‌ای است که در مسیر تدفین عمه‌ی بزرگش، سیدی، در کلیسا روح او را می‌بیند: دختری جوان با مدل مو و لباس دختران رقاص زیبای ده‌ها سال پیش. سیدی از لارا می‌خواهد گردنبندی که 75 سال همراهش داشته پیدا کند، چون بدون آن آرامش نخواهد داشت. لارا خودش به اندازه‌ی کافی مشکل دارد: شرکتش توی دردسر افتاده، بهترین دوست و شریکش به گوا فرار کرده و عشقش ترکش کرده و رفته. با تمام این بدبختی‌ها لارا سعی می‌کند به سیدی کمک کند تا گردنبند پیدا شود. این دو کم‌کم یکدیگر را درک می‌کنند. با وجود اینکه که هیچ اشتراکی با هم ندارند، با وجود اینکه لارا اصلاً به روح اعتقاد ندارد، اما به هم نزدیک می‌شوند و رابطه‌ی دوستانه‌ی عمیقی بین‌شان شکل می‌گیرد.

کینسلا در مورد کتابش می‌گوید: «گردنبندم را پیدا کن کمی با دیگر کتاب‌هایم متفاوت است، این تنها کتابی است که روح دارد!» او در ژانر خودش نویسنده‌ای چیره‌دست است و به خوبی ذائقه‌ی مخاطبش را می‌شناسد. کینسلا نویسنده‌ای سهل‌خوان است و می‌شود راحت با نوشته‌هایش ارتباط برقرار کرد. او از سال 1995 که شروع به نوشتن کرده تا حالا بیشتر از 30 جلد منتشر کرده که تقریباً ژانر همه‌ی آن‌ها کمدی رمانتیک است. گواه هوش و مهارت او میلیون‌ها نسخه کتاب‌های فروش‌رفته‌ی اوست که در ده‌ها کشور خواننده دارند.

سوفی کینسلا در این کتاب هم به خوبی از پس روایت برمی‌آید و با زبان طنزآمیزش این رابطه‌ی نامتعارف را به خوبی پیش می‌برد. او خود رمانش را داستان «دوستی‌ای نامحتمل، داستان مد، عشق، رقص، و گاهاً شرم‌آور» توصیف می‌کند. ایده‌ی این کتاب زمانی که در کالج بود به سرش زد. دوچرخه‌ای داشت که به ندرت ازش استفاده می‌کرد. یک بار که تصمیم گرفت سوارش شود در بین راه گردنبندی الماس پیدا می‌کند. در کالج آگهی پیدا شدن آن را نصب می‌کند اما هیچ‌کسی سراغش نمی‌آید. فکر می‌کند شاید هدیه‌ای از ناکجا است، قدرتی جادویی دارد و تصمیم می‌گیرد خودش از این گردنبند استفاده کند. کینسلا جواهر را نماد عشق می‌داند. در همین کتاب هم می‌بینیم که گردنبند بهانه‌ی ماجراجویی لارا و سیدی می‌شود و دوستی‌شان را شکل می‌دهد.

کتاب گردنبندم را پیدا کن زبانی طنز و سرخوش و شوخ دارد و الهه صالحی، مترجم این کتاب، توانسته این زبان نویسنده را انتقال دهد و برای مخاطب فارسی زبان هم شوخی‌ها را قابل درک کند. انتشارات لیوسا عهده‌دار انتشار این کتاب بوده است.

جوایز و افتخارات کتاب گردنبندم را پیدا کن

• نامزد جایزه‌ی گودریدز در سال 2009
• نامزد جایزه‌ی LovelyBooks Leserpreis در سال 2009

نکوداشت‌های کتاب گردنبندم را پیدا کن

• داستانی گیرا درباره‌ی عشق و زندگی، گذشته و حال و بیشتر از همه‌ی این‌ها، دوستی. (مجله‌ی هیت)
• سبک، سرگرم‌کننده و خیلی وقت‌ها خنده‌دار. خواندنش برای هر کسی که می‌خواهد کمی از واقعیت فرار کند ضروری است. (ساندی اکسپرس)
• کینسلا در این رمان در غیرمعمول‌ترین و بهترین فرم‌اش است، پی بردن لارا به این واقعیت که چیزی جوان درون هر بدن پیری هست، این کمدی سبک و شیرین را تاثربرانگیز می‌کند. (دیلی تلگراف)

کتاب گردنبندم را پیدا کن برای چه کسانی مناسب است؟

این رمان برای کسانی که به ژانر کمدی رمانتیک علاقه دارند بسیار جذاب خواهد بود. همینطور آنهایی که دوست دارند داستان‌هایی فانتزی با حضور روح بخوانند، احتمالاً از این کتاب لذت ببرند.

با سوفی کینسلا بیشتر آشنا شویم

مادلین سوفی ویکهام که با نام هنری سوفی کینسلا مشهور است در 1970 در لندن به دنیا آمد. در نیوکالج آکسفورد یک سال موسیقی خواند ولی بعد رهایش کرد و وارد رشته‌ی سیاست، فلسفه و اقتصاد شد. مدتی روزنامه‌نگار اقتصادی بود. در 24 سالگی اولین رمانش را نوشت که پرفروش شد و نقدهای مثبتی گرفت. پس از آن نویسنده‌ای تمام‌وقت شد.

سوفی کینسلا از موفق‌ترین نویسندگان زنده‌ی دنیاست. کتاب‌های او به بیش از 40 زبان ترجمه شده و بیش از 45 میلیون نسخه از آن‌ها در دنیا فروش رفته. مشهورترین کار او، مجموعه‌ی چند جلدی معتاد به خرید (Shopaholic) است. کتاب «ناکدبانو»، «من رو یادت هست؟» و «جبران می‌کنم» دیگر کتاب‌های او هستند.

کتاب گردنبندم را پیدا کن نوشته‌ی سوفی کینسلا داستان فانتزی - کمدیِ رابطه‌ی لارا با روح عمه‌ی بزرگ‌اش است! عمه‌ی 105 ساله‌ای که پس از مرگ، در قالب دختر دهه‌ی 1920 میلادی در مقابل لارا ظاهر می‌شود و از او می‌خواهد گردنبندش را پیدا کند. این کتاب موفق و پرفروش دوستی نامتعارف بین یک آدم و روح و ماجراهای هیجان‌انگیز و طنزآمیزی که برای‌شان رخ می‌دهد را روایت می‌کند. اثر نامبرده در فهرست نامزدهای جایزه‌ی گودریدز قرار داشته است.

درباره‌ی کتاب گردنبندم را پیدا کن

داستان گردنبندم را پیدا کن (Twenties Girl) نوشته‌ی سوفی کینسلا (Sophie Kinsella) در مورد دوستی بین لارا و یک روح است. لارا دختر 27 ساله‌ای است که در مسیر تدفین عمه‌ی بزرگش، سیدی، در کلیسا روح او را می‌بیند: دختری جوان با مدل مو و لباس دختران رقاص زیبای ده‌ها سال پیش. سیدی از لارا می‌خواهد گردنبندی که 75 سال همراهش داشته پیدا کند، چون بدون آن آرامش نخواهد داشت. لارا خودش به اندازه‌ی کافی مشکل دارد: شرکتش توی دردسر افتاده، بهترین دوست و شریکش به گوا فرار کرده و عشقش ترکش کرده و رفته. با تمام این بدبختی‌ها لارا سعی می‌کند به سیدی کمک کند تا گردنبند پیدا شود. این دو کم‌کم یکدیگر را درک می‌کنند. با وجود اینکه که هیچ اشتراکی با هم ندارند، با وجود اینکه لارا اصلاً به روح اعتقاد ندارد، اما به هم نزدیک می‌شوند و رابطه‌ی دوستانه‌ی عمیقی بین‌شان شکل می‌گیرد.

کینسلا در مورد کتابش می‌گوید: «گردنبندم را پیدا کن کمی با دیگر کتاب‌هایم متفاوت است، این تنها کتابی است که روح دارد!» او در ژانر خودش نویسنده‌ای چیره‌دست است و به خوبی ذائقه‌ی مخاطبش را می‌شناسد. کینسلا نویسنده‌ای سهل‌خوان است و می‌شود راحت با نوشته‌هایش ارتباط برقرار کرد. او از سال 1995 که شروع به نوشتن کرده تا حالا بیشتر از 30 جلد منتشر کرده که تقریباً ژانر همه‌ی آن‌ها کمدی رمانتیک است. گواه هوش و مهارت او میلیون‌ها نسخه کتاب‌های فروش‌رفته‌ی اوست که در ده‌ها کشور خواننده دارند.

سوفی کینسلا در این کتاب هم به خوبی از پس روایت برمی‌آید و با زبان طنزآمیزش این رابطه‌ی نامتعارف را به خوبی پیش می‌برد. او خود رمانش را داستان «دوستی‌ای نامحتمل، داستان مد، عشق، رقص، و گاهاً شرم‌آور» توصیف می‌کند. ایده‌ی این کتاب زمانی که در کالج بود به سرش زد. دوچرخه‌ای داشت که به ندرت ازش استفاده می‌کرد. یک بار که تصمیم گرفت سوارش شود در بین راه گردنبندی الماس پیدا می‌کند. در کالج آگهی پیدا شدن آن را نصب می‌کند اما هیچ‌کسی سراغش نمی‌آید. فکر می‌کند شاید هدیه‌ای از ناکجا است، قدرتی جادویی دارد و تصمیم می‌گیرد خودش از این گردنبند استفاده کند. کینسلا جواهر را نماد عشق می‌داند. در همین کتاب هم می‌بینیم که گردنبند بهانه‌ی ماجراجویی لارا و سیدی می‌شود و دوستی‌شان را شکل می‌دهد.

کتاب گردنبندم را پیدا کن زبانی طنز و سرخوش و شوخ دارد و الهه صالحی، مترجم این کتاب، توانسته این زبان نویسنده را انتقال دهد و برای مخاطب فارسی زبان هم شوخی‌ها را قابل درک کند. انتشارات لیوسا عهده‌دار انتشار این کتاب بوده است.

جوایز و افتخارات کتاب گردنبندم را پیدا کن

• نامزد جایزه‌ی گودریدز در سال 2009
• نامزد جایزه‌ی LovelyBooks Leserpreis در سال 2009

نکوداشت‌های کتاب گردنبندم را پیدا کن

• داستانی گیرا درباره‌ی عشق و زندگی، گذشته و حال و بیشتر از همه‌ی این‌ها، دوستی. (مجله‌ی هیت)
• سبک، سرگرم‌کننده و خیلی وقت‌ها خنده‌دار. خواندنش برای هر کسی که می‌خواهد کمی از واقعیت فرار کند ضروری است. (ساندی اکسپرس)
• کینسلا در این رمان در غیرمعمول‌ترین و بهترین فرم‌اش است، پی بردن لارا به این واقعیت که چیزی جوان درون هر بدن پیری هست، این کمدی سبک و شیرین را تاثربرانگیز می‌کند. (دیلی تلگراف)

کتاب گردنبندم را پیدا کن برای چه کسانی مناسب است؟

این رمان برای کسانی که به ژانر کمدی رمانتیک علاقه دارند بسیار جذاب خواهد بود. همینطور آنهایی که دوست دارند داستان‌هایی فانتزی با حضور روح بخوانند، احتمالاً از این کتاب لذت ببرند.

با سوفی کینسلا بیشتر آشنا شویم

مادلین سوفی ویکهام که با نام هنری سوفی کینسلا مشهور است در 1970 در لندن به دنیا آمد. در نیوکالج آکسفورد یک سال موسیقی خواند ولی بعد رهایش کرد و وارد رشته‌ی سیاست، فلسفه و اقتصاد شد. مدتی روزنامه‌نگار اقتصادی بود. در 24 سالگی اولین رمانش را نوشت که پرفروش شد و نقدهای مثبتی گرفت. پس از آن نویسنده‌ای تمام‌وقت شد.

سوفی کینسلا از موفق‌ترین نویسندگان زنده‌ی دنیاست. کتاب‌های او به بیش از 40 زبان ترجمه شده و بیش از 45 میلیون نسخه از آن‌ها در دنیا فروش رفته. مشهورترین کار او، مجموعه‌ی چند جلدی معتاد به خرید (Shopaholic) است. کتاب «ناکدبانو»، «من رو یادت هست؟» و «جبران می‌کنم» دیگر کتاب‌های او هستند.

در بخشی از کتاب گردنبندم را پیدا کن می‌خوانیم

گوشى تلفن را که گذاشتم، احساس کردم در رؤیا به سر مى‌برم. من واقعاً با آن امریکایى عبوس قرارملاقات گذاشته بودم. و سیدى هیچ از این موضوع خبر نداشت. به دور و بر نگاه کردم و صدایش زدم. "سیدى. سى... دى! صدایم را مى‌شنوى؟ باورت نمى‌شود! او تلفن زد!"

"مى‌دانم." صداى او را پشت سرم شنیدم و برگشتم. بر لبه‌ى پنجره نشسته بود و کاملا آرام به‌نظر مى‌رسید.

هیجان‌زده گفتم: "از دستت رفت! دوستت تلفن زد. قرار است که ما... " ناگهان متوجه موضوع شدم و حرفم را ناتمام گذاشتم. "اوه خدایا، تو این کار را کردى، این‌طور نیست؟ تو رفتى و در گوش او جیغ کشیدى."

با غرور و تکبر جواب داد: "بله، من این کار را کردم! به انتظار تلفن او نشستن واقعاً دلتنگ‌کننده بود. بنابراین تصمیم گرفتم یک سیخونک کوچولو به او بزنم." ابروهایش را درهم کشید و اضافه کرد: "حق با تو بود. او کارت را دور انداخته بود. کارت تو مچاله شده در سطل زباله‌اش بود. اصلا خیال نداشت به تو تلفن بزند."

آن‌قدر از کوره در رفته بود که ناچار شدم خنده‌ام را مهار کنم. گفتم: "به قرن بیست‌ویکم خوش آمدى! حالا دیدى که قرارملاقات گذاشتن به آن سادگى که تو خیال مى‌کنى نیست؟ چطور او را وادار کردى تغییر عقیده بدهد؟"

انگار به او توهین شده بود، گفت: "کار خیلى سختى بود. اولش به او گفتم که به تو تلفن بزند. ولى هیچ اعتنا نکرد. مدام از من رو برمى‌گرداند و سریع‌تر تایپ مى‌کرد. بنابراین حسابى به او نزدیک شدم و در گوشش گفتم اگر به تو تلفن نزند خداى آهاب او را نفرین مى‌کند و بیمار مى‌شود."